۱۳۸۵ فروردین ۳, پنجشنبه


عکسهایی از مجسمه های یخی که توسط چینی ها ساخته شدند. اون تو داشتیم یخ می زدیم.ولی خیلی با حال بود.



برای دیدن عکس کلیک کنید


۱۳۸۵ فروردین ۲, چهارشنبه

لی لی پوت

هممون فکر کنم کتاب انگلیسی سال دوم دبیرستان رو یادمون باشه که یکی از درساش درباره یه شهر منیاتوری تو هلند بود. ما دیروز یه سر به این شهر زدیم که خودشون بهش می گن Madurodam. یه هلند کوچیک شده. نمونه هایی از ساختمونهایی با معماری قدیمی و مدرن. کشتی ها، قطارها و حتی هواپیماها تو این شهر کوچیک زندگی می کنند. ساکنین این شهر 16000 نفرند که در شهری به مساحت 18000 متر مربع زندگی می کنند. چند تا از عکسایی که گرفتم می تونید ببینید. مقیاسها نسبت به نمونه های واقعی 1:25 است. هر ماکت رو باید 25 برابر کرد تا اندازه نمونه واقعی در بیاد.





پترس فداکار تو کتاب فارسی پنجم دبستان.البته اسم اصلیش" هانس برینکر" نه پترس.







۱۳۸۴ اسفند ۲۹, دوشنبه

آقایان هوس می کنند بدون هیچ فکر و تحقیقی تصمیم می گیرند. چقدر باید هزینه های تصمیمات غلط رو بپردازیم. میگن چون تحقیقاتی نیست نمی دونیم که این طرح در ذخیره کردن انرژی نقشی داشته یا نه. از این مسخره تر هم میشه؟ و نمی خواستن مردم سردرگم شوند. نگران اینم که ملت هم پیش خودشون بگن، آفرین چقدر اینها به فکر مردمن. واااااای که از وقتی خبر رو خوندم همینطور دارم حرص می خورم. تموم مشکلات رو حل کردن حالا رسیدن به حل چیزهایی که در موردشون تحقیقی وجود نداره.

۱۳۸۴ اسفند ۲۷, شنبه

این روزها زیاد وقت نمی کنم بنویسم. هوا اینجا خیلی سرده و از بهار خبری نیست. سرماش بیشتر به دلیل وزش باد که تفریبا همبشه هست،در غیر اینصورت میشه گفت هوا خوبه. این شهری که ما هستیم اسمش دلفت که یکی از قدیمیترین شهرهای هلند و بهترین دانشگاه فنی هلند تو این شهر. اینجا یه چیزایی درباره شهر هست. یوهانس ورمیر از نقاشان معروف هلندی تو این شهر زندگی میکرده و یکی از شاهکاراش یه نقاشی که از یه بخشی از شهر کشیده. بیشتر خیابونهای شهر سنگفرشن و کوچه های باریک و قدیمی هم تو شهر زیادن.

ایرانیهای اینجا واسه سال نو تو شهرهای مختلف برنامه دارن. ولی چیزی که نیست همون بوی عید.بوی بهار. مثل اینکه از دید و بازدید عید هم اینجا خبری نیست.

با اینکه دو روز به عید مونده ولی پیشاپیش اومدنش رو به همه شادباش می گم. امیدوارم سال جدید بهتر از سالهای قبل باشه. به همه خوش بگذره.

۱۳۸۴ اسفند ۲۲, دوشنبه

آرامش

بعد از 5 ساعت تو آسمون بودن. بعد از 5 ساعت استرس داشتن. بالاخره به زمین نشست. همیشه زمین رو بیشتر دوست دارم. حس امنیت بهم می ده ولی آسمون برام پر از
نا امنی. خونه، زمین و خانواده همشون برام به معنی آرامشه. مخصوصا وقتی مدتها ازشون دور باشی.

۱۳۸۴ اسفند ۱۹, جمعه

همیشه دم سفر کلی کار نکرده است که مثل اینکه تا لحظه آخر تمومی نداره. منم دارم بی خیالی طی می کنم و همچنان از این وبلاگردی و اینترنت بازی دل نمی کنم. فردا هم که تا آخرین لحظه بدو بدو دارم. ولی همه اینها به حال بعدش می ارزه. امیدوارم بهمون خوش بگذره. از فردا صبح به مدت 24 ساعت خواب بی خواب.

۱۳۸۴ اسفند ۱۸, پنجشنبه

بگو نه

شعار امسالمون "نه " بود. " بگو نه".
ترانه زيباي معصومه شعارمون شده بود.


"به دستی که شلاق مرگه
به چشمی که فصل تگرگه
به پرونده زرد پاییز که برگه که برگه همه اش برگ برگه


به اعدام بارون بگو نه
به تقدیر گریون بگو نه
به این سال و ماه شکسته به این سقف ویرون بگو نه!


به رسمی که سرزندگی نیست
به فصلی که بارندگی نیست
به تاریخ تلخی که توش زندگی نیست


نه بگو نه بگو نه
نه بگو نه بگو نه"


كليپ پويا هم مي گفت."نه"


سال گذشته جلوي دانشگاه، استاديوم، رياست جمهوري و ..و گفته بوديم "نه".


ديروز صبح لبخند مي زدم و به افراد خوشامد مي گفتم.
با هم ترانه مي خونديم. ترانه را فرياد مي زديم "بگو نه بگو نه بگو نه"


آينا تو نمايشش گفته بود " ما زنده و ايستاده ايم" . و مي گيم "نه"


بعد از ظهر تو پارك دانشجو هم جمع شده بودند كه بگن "نه".


ولي كتك خوردند. درد كشيدند. گريه كردند.


فرناز مي گه حتي به سيمين بهبهاني هم رحم نكردند. چون اونم اومده بود بگه "نه"


آخر شب جاي لبخند صبح بغض تو گلوم بود. تصور اينكه اونجا چه اتفاقي افتاده بود بغض رو بيشتر مي كرد.


ولي هممون مي دونيم سال ديگه 8 مارس بلندتر مي گيم "نه". كسي شك داره؟


F*** THE POLICE


من سهم مهرورزیم رو گرفتم! هر کی نیومده بود، گردن خودش!
تلخي
آره حق با ما است
تجمع آرام زنان در روز زن به خشونت کشیده شد
جهان بهتري ممكن است به دور از هرگونه خشونت
8 مارسي كه خيلي تلخ بود

۱۳۸۴ اسفند ۱۵, دوشنبه

اعتراض به لغو برنامه های 8 مارس دانشگاهها

بیانیه دانشجویان در پی لغو مجوز مراسم 8 مارس در دانشگاهها:


وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در سالهای اخیر همواره تلاش می کرد برنامه های مربوط به روز جهانی زن به نحوی محدود و کم اثر برگزار شود اما امسال این عزم به صورتی عریان و هماهنگ در قالب ممنوعیت برگزاری هر گونه مراسم بزرگداشت روز جهانی زن (8 مارس) اعمال شد.


اگرچه برای ما روشن نیست که این عزم ریشه در کدام منطق و تحلیل دارد اما مدیریت دانشگاهها با این بهانه که در ایران تنها روز میلاد حضرت فاطمه (س) روز زن است از صدور مجوز برگزاری مراسم و بزرگداشتها خودداری کرده اند. معلوم نیست چرا مدیریت وزارت علوم می پندارد تنها یک روز در سال باید به عنوان روز زن دانسته شود و اصولا چرا این حساسیت ، تنها در مورد روز جهانی روز زن بروز می کند و مثلا شامل روز جهانی کودک، کارگر و ... نمی شود؟ روز جهانی زن در اصل نمادی از همراهی و هم آوائی زنان در دنیا است که به صورت سمبلیک به همه مصادیق و مظاهر تبعیض جنسیتی و خشونت علیه زنان اعتراض می شود. آیا این اقدام سمبلیک منافاتی با بزرگداشت مقام حضرت فاطمه دارد؟


ما معتقدیم این بهانه ها نه تنها نمی تواند وجدان بیدار دانشگاهیان را قانع سازد بلکه با دست آویز قرار دادن احساسات و اعتقادات دینی برای پیشبرد اهداف سیاسی موجب وارد شدن خدشه بر ساحت آن بانوی والا مقام خواهد شد. واضح است که تسلط نگاهی واپسگرا و مردسالار بر وزارت علوم تنها دلیل این اقدام است. ما قطعا به هر نحو ممکن این گونه مراسم را برگزار خواهیم کرد اما نمی توانیم نگرانی خود را از تبعات تسلط چنین تفکری بر عرصه دانش و اندیشه پنهان کنیم. آیا این اقدامات مقدمه ای برای عملی ساختن نیت سهمیه بندی ورود به دانشگاهها با هدف کاهش حضور دختران وتفکیک جنسیتی در محیط دانشگاهها نیست؟


ما مصرا از وزیر علوم می خواهیم با لغو محدودیتهای فوق نگرانی فزاینده دختران دانشجو و زنان ایرانی را برطرف کند. در غیر این صورت ما تردید نخواهیم کرد که عصر ارتجاع به دانشگاهها بازگشته است.


اگر دوست دارید امضایتان در پای این بیانیه باشد. تمایل خود را با ذکر نام و و نام فامیلی بیان کنید.ممنون.

۱۳۸۴ اسفند ۱۴, یکشنبه

از 8 تا 8

«هشت تا هشت» عنوان کلی برنامه‌ای است که با شعار «نه»، روز چهارشنبه، 17 اسفند برابر با 8 مارس با همکاری کانون زنان ایران، مرکز کارورزی سازمان‌های جامعه مدنی، سایت زنان ایران و موسسه‌ی راهی برگزار می شود.
8 march
این برنامه که به طور هم‌زمان در دو سالن مجزا اجرا می‌شود شامل دو میزگرد است: «بررسی و تحلیل جنبش زنان؛ از 8 مارس گذشته تا 8 مارس امسال» با حضور شهلا لاهیجی، فاطمه صادقی، بابک احمدی، حمیدرضا جلایی‌پور و شادی صدر و میزگرد وبلاگ‌نویسان درباره‌ی «سانسور زنان در اینترنت» با حضور لیلا نظری، فرناز سیفی، مریم میرزا و پرستو دوکوهکی.
نمایش فیلم «ماده 61»، ساخته‌ی مهوش شیخ‌الاسلامی و نمایش خیابانی «همچنان ایستاده و زنده‌ایم» نوشته و اجرای آینا قطبی‌یعقوبی و هنرمندی گروهی از دانشجویان دختر دانشگاه هنر دانشگاه آزاد اسلامی، فلش «8تا8» و سه اسلایدشو با موضوع عکس‌ها و نقاشی‌هایی درباره‌ی زنان و وقایعی که از سال گذشته تا امسال در حوزه‌ی زنان رخ داده است بخش‌های دیگری از این برنامه را تشکیل می‌دهد. مرور مطبوعات در یک سال گذشته نیز جزئی از برنامه است.
برنامه که از ساعت 9:30 صبح شروع می شود و تا ساعت 5 عصر ادامه دارد، در مجموعه‌ی فرهنگی شقایق واقع در خیابان ولی عصر، پایین تر از پل پارک‌وی، پلاک 1541 برگزار خواهد شد.

۱۳۸۴ اسفند ۱۲, جمعه

It is my great pleasure to inform you that you have been selected to undertake the Chevening scholarships' joint award with Royal Holloway for 2006/2007 academic year.

خبر خوشحال کننده بود. به خاطر اینکه همیشه شادیهام رو به راحتی نتونستم قبول کنم و همزمان باهاش نگرانی ها هم بودند، ای میل رو چند دفعه خوندم که نکنه اشتباه
می کنم. ظواهر تا این لحظه نشون میدن که باید خوشحال بود.پس خوشحالم. همین.یه توضیح اینکه این بورس British Council برای یه سال فوق لیسانس خوندن تو انگلیس. اگر همه چیز خوب پیش بره برای سپتامبر 2006.

۱۳۸۴ اسفند ۱۰, چهارشنبه

می خواهند دیده شوند...

بحث گی ها و لزبین ها این روزها در برخی وبلاگ ها به چشم می خوره. من نمی خوام جوابی بدم یا زیاد وارد بحث شم. فقط درباره دیده های خودم می خوام بگم. این روزها تو خیابون زیاد می بینم پسرهایی رو که طرز لباس پوشیدنشون و رفتارشون حداقل با هم جنسای خودشون خیلی فرق داره وقتی می گم خیلی به این معنا که افراد بر می گردن و با تعجب بهشون نگاه می کنن. بیشتر هم تیپشون شبیه دخترهاست. بلوز تنگ، شلوارهای تنگ و کوتاه و گاه صندلهای بندی که بندشون رو به دور ساق پاشون گره زدن. ابروهای کاملا برداشته و صورتهای فوق العاده تمیز و برق زده و نوعا راه رفتنشون یه خرده با غمزه است. اینها کسانی هستند که نسل پیش ما بهشون عنوان"اوا" می دادند. موضوعی که توجه من رو جلب کرده و یک نمونش رو امروز تو رستوران دیدم،زوج بودن این آدماست. دو نفری که من امروز دیدم،یکیشون کاملا با عشوه زنانه حرف می زد و اون یکی کاملا مثل یک دوست پسر که با دوست دخترش حرف میزد جوابشو میداد و در دو مورد هم نگاههای کاملا عاشقانه. یعنی کاملا وجود یک رابطه خاص بینشون حس میشد. این افراد با وجود تابو بودن این نوع رفتارها در ایران باز هم کاری نمی کردند که کسی توجهش به آنها جلب نشود. این نکته برای من جالب بود. اینکه این افراد سعی می کنن در جامعه بسته ما خودشون رو ابراز کنن و برخیشون از این مسئله ابایی ندارند. به نظرم این یک نشانه است. شاید می خوان بگن که ما رو ببینید، هستیم و اینقدر سعی در سانسورمون نکنید. قرنها توی کشورهایی مثل کشور ما سعی در یه جورایی نابود کردن اینگونه افراد داشتن. اینکه این روزها این مسئله رو زیاد می بینیم به این معنی نیست که سخت گیریها جواب نداد و یک تجدید نظر لازمه؟