۱۳۸۴ بهمن ۷, جمعه

یه موجود کوچولو و دوست داشتنی

رفته سونوگرافی گفتن بچه دختره. همه خیلی خوشحالن. ورود یه تازه وارد کوچولو بعد از سالها واسه همه کلی هیجان انگیزه. همه بی صبرانه منتظر ورودشن. منم نا خواسته دارم خاله میشم. یه حس عجیب غریب دارم. هنوز به نظرم خودش بچه است. چطور می تونه مادر بشه؟ البته مهم خودشو بابای بجه ان که الان تو اسمونان از شادی. منم از شادی اونا خوشحالم. فکر کنم بچه خوشگل و با نمکی بشه.معمولا دو رگه ها خیلی مامانی و ناز می شن. ابجی جونم! مبارکه.

۱۳۸۴ بهمن ۳, دوشنبه

تقدیر من...


تو خونه های مردم کار می کنه. شوهرش کار نداره دنبال کار هم نمی ره. خسته و کوفته که به خونه
می رسه کلی کار مونده که باید انجام بده. می گم چرا چیزی بهش نمی گی. جواب می ده : می گم ولی اینطور بار اومده چکارش کنم. چرا باهاش موندی،سایه یه مرد بالا سرم باشه خوبه. آدم بدون شوهر نباشه بهتره. پسرش هم درس نخونده و بیکاره. می گه دخترم تو کارای خونه بهم کمک می کنه . پسرم نه. از دخترم می خوام بهم کمک کنه. به پسرم نمی گم. پسره دیگه خوب نیست کار خونه کنه. می گه چون دوسش دارم تحمل می کنم. می گم بذار دخترت درس بخونه که مثل تو نشه. می گه هر چی قسمتش باشه همون میشه. می گم مثل بابات که زود شوهرت داد زود شوهرش ندی. می گه دست من نیست هر چی قسمتش باشه. می گه زورم به شوهرم نمیره. پسرم به حرفم گوش نمی کنه. آخه اینجور بار اومد دیگه. می گم شما تربیتش کردید. می خنده می گه قسمت من این بوده.


بدبختیاش رو خیلی راحت به گردن تقدیر و قسمت می ذاره .مثل اینکه اصلا معنی اینکه آدما زندیگیشون رو می سازن رو نمی دونه. بچه هاش تکرار زندگی خودشن. دخترش رو همونطور بار میاره که خودش بار اومده در حالیکه می گه همش بابام رو نفرین می کنم. می گه شوهرش با همه این اوصاف هنوز دستور می ده و تهدید می کنه. نمی تونه تصورکنه که زندگی بدون چنین شوهری هم میشه.


همیشه مسائل اقتصادی نیست که زنها به خاطرش یه زندگی پر از بدبختی رو تحمل می کنن. خیلیاشون اصلا نمی دونن که به جز این نوع زندگی، نوع دیگه ای هم هست. از بچگی یاد گرفتن زن بدون مرد یعنی هیچ. بهشون یاد دادن که باید ساخت. باید یه مرد به اسم شوهر تو زندگیت باشه در غیر این صورت تو هم معنا نداری. میگه تر جیح می دم باشه چون اونوقت مردم یه جور دیگه بهم نگاه
می کنن.


وقتی نمی دونه، چطور دخترش رو یه جور دیگه بار بیاره که مثل خودش نشه. وقتی همه چیز رو به حساب قسمت می ذاره چطور می تونه به اینکه طور دیگه ای زندگی کنه، فکر کنه.

۱۳۸۴ بهمن ۲, یکشنبه

آدمهای ...

از وقتی اینو دیدم فقط می دونم حالم بده. آخه آدم ها چقدر دیگه باید احمق باشن. ازدواج بچه ها. راستی با سکس بچه ها فرقش چیه؟ اون شرعی! مشکلی نیست. شب با خیال راحت بخوابید که بچه ها آسوده اند.

۱۳۸۴ دی ۲۶, دوشنبه

یه تولد دیگه

یه سال دیگه هم گذشت. پشت سرم رو که نگاه می کنم می بینم سال بدی نبوده. اتفاقای خوبی برام افتاده. ولی هر سال که می گذره و به روز تولد نزدیک می شم یه غم رو سینم می شینه. عددهای عمر که بالا می ره تو رو به فکر می ندازه که آخرش چی میشه؟ این راهی که تا حالا اومدم درست بوده یا نه؟ اگه نبوده وقت می کنم بر گردم دوباره یه راه دیگه بیام. هر سال که می گذره نگرانم که نکنه واسه خیلی چیزا دیر شده. ولی دست من نیست و همینطور داره می ره.


...


آدم وقتی روز تولدش یه روز تاریخی باشه. خوبه یه روزی باشه که همه تو دلشون نگن چه روز نحسی...