۱۳۸۷ مرداد ۷, دوشنبه

مثل اون روزها

فکر میکردم غریبگی کنم. دو سال کم نبود. زمان به اندازه کافی طولانی بود که بخواد  روی رابطه دو نفرتاثیر بذاره حتی اگر سالهای سال با هم زندگی کرده باشن.

ولی تا این لحظه همه چیز مثل قدیم‌هاست. همون نگاه‌ها، لبخندها و جملات دلنشین. از همون لحظه اول همینطور بود. هیچکدوممون درنگی نداشتیم برای بوسیدن و بوییدن. فقط من باورم نمیشد. تنها جمله‌ای که به زبون می‌اوردم همین بود. باورم نمیشه.

اینقدر در طول این دوسال دوباره با هم بودن برام رویای دست نیافتنی شده بود که حتی وقتی که لمسش میکردم فکر میکردم حالا یک نفر میاد و من رو  بیدار میکنه و می‌گه که فقط یک خواب بوده.

همه چیز مثل روزهای خوب گذشته، دوست داشتنیه.

همه سختی‌ها می‌ارزید به اینکه می‌بینم با همون نگاه روبروم نشسته.

۱۳۸۷ مرداد ۳, پنجشنبه

نیویورک

الان یک دوازده ساعتی هست که رسیدم نیویورک. ورود به فرودگاه جی اف ک و رد شدن از بزرگراهها به سمت منهتن من رو به یاد تهران انداخت. نگاه اول خیلی من رو تحت تاثیر قرار نداد.

دیروز فقط وقت کردم برم یه سر به دانشگاهم بزنم. جایی که قرار 5 سال آینده رو توش بگذرونم. خیلی دوستش داشتم. معماری زیبایی داشت.فکر کنم درس خوندن درش تجربه خوبی باشه. .

الان که اینها رو مینویسم ساعت 5:30 صبح و اختلاف ساعته 6 ساعته اروپا و آمریکا باعث شده که من از دو ساعت پیش بیدار باشم و با اینترنت دزدیی که هی قطع و وصل میشه ایمیل جواب بدم و چت کنم با خانواده‌ام.

بعد از مدت‌ها این دفعه هم جدایی سخت بود. اونها طی چند سال گذشته به آمد و رفتنهای من عادت کرده بودن و میدونستن من همیشه یکی دو ماه بیشتر مهمونشون نیستم ولی این سفر آخر که موندنم 9 ماه طول کشید باعث شد دوباره خداحافظی کردن سخت بشه.

امشب شب هیجان انگیزیه برای هر دومونه. دو سال جدایی داره تموم میشه و من لحظه شماری میکنم برای انتهای امروز که انتهای انتظار کشیدنم هم هست.

۱۳۸۷ تیر ۲۸, جمعه

باز هم چمدان‌ها

بین چمدونهام نشستم و سعی میکنم وسایلشون رو جابه جا کنم تا برای یه تیکه لباس هم که شده جا باز بشه.

خیلی سخته تمام زندگیت رو تو دو تا چمدون جا بدی که بیشتر از 23 کیلو نشه. خنده دارترش اینه که تو ساک دستی که میخوام ببرم تو هواپیما فقط کفش گذاشتم. یعنی مهمترین وسایل زندگی من کفشامه؟ تازه چند جفتش رو شاید نتونم ببرم.

با همه این اوصاف به درو دیوارو کمد که نگاه میکنم می بینم هنوز یه عالمه چیز ریز میزه وجود داره که باید جاشون بدم.

اره دارم سرم رو گرم میکنم با چمدون‌ها و سعی میکنم به قسمت‌های هیجان انگیزتر سفر کمتر فکر کنم.

۱۳۸۷ تیر ۲۱, جمعه

بچه‌های امروز هم خروس زری پیرهن پری دارن؟

دیروز با دوستی یاد فیلم‌های و قصه‌هایی که در دوران بچگیمون برای کودکان ساخته میشد و با اشتیاق برای دیدنشون به سینما میرفتیم افتادیم و یا ذوق می‌کردیم که یه سر بریم کانون پرورش فکری و نوار قصه‌هامون رو بخریم، افتادم..

به طور خاص یاد ترانه‌های فیلم گلنار و بعد از اون بحث کشیده شد به نوارهای کاست بچه ها مثل علیمردان خان و خروس زری و پیرن پری. حالا از حس‌های نوستالژیک که بگذریم به این فکر میکردم که اون اوایل انقلاب و حتی دهه 60 بعضی‌ها با یه عشق خاصی این داستان‌ها رو برای بچه‌های نسل ما ساختن که ماندگار شد.

فکر می‌کنم اون زمان به این دلیل که هنوز بعضی از تفکرات انقلابی رو بعضی‌ها داشتن و واقعا یه سری آرمان‌های انسانی داشتن که براشون مهم بود. تونستن این کارها رو بسازن و موفق باشن.

نمی‌دونم الان وضع سینمای کودکان و یا نوارهای کاست قصه‌های بچه‌ها چطورین. ولی امیدوارم طوری باشه که حتی وقتی توی 30 سالگی هم اونها رو گوش میدن یادشون بیاد که بعضی از ارزشهای دوست داشتنی زندگیشون رو از همین ترانه‌ها و داستان‌ها گرفتن.

پ.ن فایل صوتی خروس زری پیرهن پری از اینجا دانلود کنید.




۱۳۸۷ تیر ۲۰, پنجشنبه

دلت تنگ خواهد شد

می گویم مامان فقط 13 روز مانده است. میگوید اینقدر برای رفتن لحظه شماری نکن. وقتی رفتی اینقدر دلت تنگ خواهد شد که نگو.

راست میگوید.

۱۳۸۷ تیر ۱۲, چهارشنبه

با کی خوابیدن طرف به ما چه؟

اینکه فلان خانوم با چند نفر تا حالا خوابیده یا دلش میخواد با هر کی بخوابه به ما چه ربطی داره. اینکه تو زندگیش با چندتا مرد تا حالا رابطه داشته با ما چه.

خانومه رو تو گروهشون راه نمیدن میگن با خیلی ها رابطه داره ( این اتفاق در قلب یه کشور اروپایی داره میفته‌ها نه تو ایران) میگم خوب این چه ربطی به اعضای گروه داره، زندگیه خصوصیشه هر کاری طرف دلش می‌خواد میتونه کنه. میگه نه، بعدا میگن تو این گروه بوده واسه ما بد میشه.

حالا تمام این خانوم‌های عضو این گروه همچین که درباره مشکلات زنان تو ایران صحبت میشه،می‌شینن واست سخنرانی می‌کنن و شرح مصیبت می‌دن که بیا و ببین.

بیشتر مواقغ هم  کسی هیچ سند و مدرکی  نداره که این خانوم با چند نفر رابطه داشته و چطوری؟ و همه این نتیجه‌گیری‌ها از حرفهایی که باد می‌رسونه.

بعضی از ما ایرانی‌ها متاسفانه تو این موضوع که به افراد، به خصوص زنها، برچسب خراب بزنیم تبحر داریم.

این برچسب می‌تونه از دختری که یه خرده آرایشش بیشتر از توقع ماست و یا لباسش خارج از استانداردهای ماست باشه تا دختری که سیگار میکشه یا می‌خنده. حالا اگه این وسط عاشق کسی شد و باهاش خوابید بماند.که قبلا دربارش یه چیزهایی نوشتم.

من توی برخوردهام یه چیز دیگه‌ای رو هم متوجه شدم، نمیتونم حکم کلی بدم ولی خوب. اینکه آقایونی که خیلی روی وقار و حجب و حیا و سنگینی زن‌ها تاکید می‌کنن و واسش هزار بار می‌رن رو منبر، معمولا اگر آب باشه از بقیه که تعصبی ندارن شناگران ماهرتری هستن.