۱۳۸۵ تیر ۳, شنبه

دلم خیلی گرفته. تنگم شده. هیچ کاریش نمی تونم کنم. شاید گریه بتونه کاری کنه. خیلی وقتا گریه کمکم کردم. خیلی دلم می خواد گریه کنم. اینجا هوا ابری و بارونی. اینجا من دلم برای خیلی ها تنگ شده. یه هفته دیگه برمی گردم. دل تنگیهام تموم میشه اونوقت؟

۱۳۸۵ خرداد ۲۶, جمعه

دیروز با یه سری از بچه ها از هند و آفریقای جنوبی رفتیم موزه آنا فرانک تو آمستردام. یک دختر یهودی که تو اردوگاههای نازیها مرد. و بعد از مرگش خاطراتش رو چاپ کردن. این غربیها خیلی علاقه دارن همه چیز رو موزه کنن. حدود 8 یورو برای دیدن خونه ای که آنا فرانک توش زندگی می کرد. دست نوشته هاش. عکساش. فیلم هایی از مصاحبه با کسی که تو خونشون کار می کردن. وسایل شخصیش و خیلی چیزای دیگه. ولی واسه من خیلی جالب بود. فیلمها و عکسهایی که از کشتار یهودیها اونجا بود وحشتناک بود. این دختر هم چند سال با خانوادش تو اون خونه با کمک دوستاشون پنهانی زندگی می کردن تااینکه یه نفر لوشون میده.دیدن این موزه تجربه خوبی بود. یه قسمتش پخش یه سری تیزرها بود درباره موادی از حقوق بشر مثل آزادی اجتماعات؛ آزادی بیان و اینجور چیزها. فیلم های کوتاه پخش می کردن بعد از ملت می خواستن که رای بدن موافقن یا مخالف. مثلا آیا با آزادی بیان " هموسکچوالا باید کشته بشن" موافقید؟ خیلی ها اونجا جواب منفی دادن.
خوردن ناهار توی یک رستوران کوچولوی قدیمی تو یکی از کوچه های آمستردام که خیلی هم ارزون بود کلی چسبید.

۱۳۸۵ خرداد ۲۲, دوشنبه

حالم خیلی بده. اینجا آدم انگار دستش به هیچی نمیرسه. اخبارهای خارجی چیز زیادی ننوشتن. دقیقا معلوم نیست کیا رو گرفتن. بعضی اوقات ارامش کشورهای اروپایی حالت بد می کنه. مخصوصا وقتی می بینی هیچ دردی ندارن. آسیه درباره تجمع امروز نوشته.
پرستو هم لینک داده به خبرها. نگران هستم. امیدوارم اونایی که دستگیر شدن رو زودتر آزاد کنن و اذیت نشن.


مرتبط:
خسته‌ام، خيلي خسته


zigzag dreams


سردرد ناشی از توهم دموکراسی

۱۳۸۵ خرداد ۱۶, سه‌شنبه

مهم وفوری

یکی از دوستام می خواد واسه گرفتن ویزای آمریکا بره ترکیه. کسی تازگیها رفته ترکیه واسه ویزای آمریکا. منظورم ویزای دانشجویی. میشه اگه کسی هست کامنت بذاره تا باهاش تماس بگیریم. یا اطلاعاتی که به نظرش مهمه بگه.
مرسی

۱۳۸۵ خرداد ۱۴, یکشنبه

هواپیمایی KLM به جز اینکه تمیزتر و جدید تر بود هیچ فرق خاصی با ایران ایر نداشت. 24 ساعت گذشتش نخوابیده بودم و نصف سفر خواب بودم. هوا اینجا عالیه. بر خلاف 2 ماه پیش که خیلی سرد بود و درختا هنوز سبز نشده بودن الان همه جا سبز و فوق العاده زیباست. هلند به نظرم کشور فوق العاده زیبایی. ظرف چند روز آینده باید صبح تا شب سر کلاس باشم. بابت این قضیه خوشحالم. مباحث حقوق بشر رو دوست دارم و اولین بار این امکان برام به وجود اومده که یه خرده حرفه ای دربارش یاد بگیرم.

۱۳۸۵ خرداد ۱۱, پنجشنبه

سهم من، سهم زن، نیمی از آزادی

دیروز اولین کاری که نیروی انتظامی انجام داد گرفتن دوربینهای خبرنگاران و عکاسایی بود که اومده بودن اعتراض ما رو گزارش کنن و عکساشونو پاک کردن. در نتیجه عکسایی که از دیروز هست خیلی محدود و کمه.
مریم جونم لطف کرد و چند تا ازعکسای دیروز رو داده که من بذارم رو وبلاگم. نسرین هم شرح مفصلی درباره دیروز نوشته.
شعارایی که دیروز می دادیم اینا بود:
"آزادی ، برابری، عدالت جنسیتی"
" سهم من، سهم زن، نیمی از آزادی"
" ورود به استادیوم حق مسلم ماست"
و سرود جنبش زنان


"برای دیدن تصاویر در اندازه واقعی روی آنها کلیک کنید"




ولین باری که تا کمر از پنجره آویزون شدم