۱۳۸۶ آبان ۹, چهارشنبه

خوش به حالشون

امروز برنامه بازدید از چند سازمان غیردولتی اینجا رو داشتیم. من بیشتر از اینکه لذت ببرم اعصابم خورد میشد وقتی میدیدم که اینها نه خلاقیتشون از ما بیشتره نه هوششون نه پشتکارشون. فقط اینها فضای بازتری برای انجام کارهای مختلف دارن که از ما دریغ شده. اونها خیلی راحت تر میتونن از سازمان ملل، اتحادیه اروپا و هزار و یک سازمان غیر دولتی در سطح جهان پول بگیرن و توی کشورشون کار کنن. میتونن راحت مقاله بنویسن و از سیاستها انتقاد کنن. فضاهایی دارن که زنهای ایرانی ندارن. که اگه داشتن خیلی کارهای بزرگتری میتونستن انجام بدن. خیلی دلم برای خودمون سوخت که حتی یه اتاق کوچیک هم نداریم که دو ساعت توش جمع شیم حرف بزنیم با هم.

۱۳۸۶ آبان ۵, شنبه

مالزی

من هنوز زنده ام و از سواحل دریای آندامان که فوق العاده زیباست مینویسم.ازجزیره پننگ در کشور مالزی.  منظره اتاقم رو به دریاست و فوق العاده منظره زیباییه که هر روز صبح از دیدنش کلی انرژی میگیرم.

اینجا یه سری از فمینیستهای معروف از کشورهای اسلامی برای ارایه یک دوره آموزشی برگزار کردند که من خیلی ازش لذت میبرم. دیدن این همه آدم معروف از جمله شارلوت بانچ که ازبنیان گزارهای جنبش جهانی خشونت علیه زنانه خیلی هیجان انگیزه.کارگاه فوق العاده فشرده است و از صبح ساعت 9 صبح تا 6 بعد ازظهر طول میکشه. بعضی بحثها اینقدر داغه که شرکت کننده ها خستگی یادشون میره و باعث میشه که کلاس دیرتر تموم بشه. از بودن با همه این آدمها انرژی میگیرم و کلی امیدوار میشم که همیشه میشه رو به جلو حرکت کرد.

اینجا آدمهایی با عقاید مختلف دور یک میز نشستند و تجربه هاشون رو از کشورهاشون با هم تقسیم میکنن. به هم یاد میدن که در شرایط مختلف چه استراتژیهایی به کار بسته بشه. گاهی این تجربه های موفقه و گاهی ناموفقه. اینکه همه این آدمها از کشورهایی میان که با قوانین اسلامی سرو کار داره به اونها این امکان رو میده که زبان مشترکی برای صحبت داشته باشن. زنهایی که انرژی فوق العاده دارن و همزمان در چند زمینه مختلف کار میکنن و خستگی ناپذیر به نظر میان.

هر وقت که امکان استفاده از اینترنتم بیشتر بود حتما بیشتر از این دوره مینویسم. عکسهام هم سعی میکنم به زودی اینجا بذارم.

۱۳۸۶ مهر ۲۵, چهارشنبه

من زمین را دوست دارم

این وبلاگ من معلوم نیست چه بلایی سرش اومده که پینگ نمیشه. امیدوارم به زودی درست بشه.

الان چند روزی که رسیدم هلند. این کشور رو خیلی دوست دارم. یه آرامش خاصی بهم میده. نمیدونم شاید به دلیل وجود خانواده است که من اینجا اینقدر احساس راحتی دارم. یه جورایی خونه دوممه اینجا. بعد از مدتها که میای خونه همه تحویلت میگیرن و این خیلی خوبه. تازه میتونی غذاهایی که تو این مدت دوری همش خوابشون رو میدیدی رو هم بخوری و حظ کنی.

البته دو، سه روز دیگه باید سیزده ساعت پرواز رو تحمل کنم تا برسم اون سر دنیا. من از پرواز بدم میاد. یعنی در اصل میترسم. واسه همین نیم ساعت پرواز هم برای من سخته چه برسه به سیزده ساعت. قراره چند تا کتاب از نوع دانیل استیلی و مودب پوری با خودم ببرم که نفهمم چطوری زمان میگذره، اگرچه من همش گوشم به صدای موتور هواپیماست که نکنه تغییری درش ایجاد بشه که نشون بده ما داریم سقوط میکنیم . تکونهای اندک هواپیما میتونه ضربان قلب من رو به شدت بالا ببره. دوستانی که دو سال پیش  با من تجربه سفر به تایلندروداشتن یادشون میاد عکس العمل من رو بعد از تکون شدید هواپیما روی خلیج بنگال.

اختلاف ساعت مالزی و اروپا هفت ساعته و من ظهر به وقت اروپا که حرکت کنم، صبح روز بعد به وقت کوالالامپور میرسم. احتمالا یک روز کامل رو باید بخوابم تا دوباره به وضع عادی برگردم. زمین خیلی دوست داشتنی تر از آسمونه. من ترجیح میدم همیشه روی زمین باشم تا توی آسمون (البته گاهی شده توی ابرها سیر کنم). فقط دوست دارم شبها آسمون پر ستاره رو از روی زمین نگاه کنم. هیچ اصراری هم ندارم که ستاره بچینم و یا دستم به ماه برسه. نمیشد یه وسیله سریع السیر زمینی اختراع میشد؟

۱۳۸۶ مهر ۲۱, شنبه

توجیه

وقتی پات رو از مرز پرگهر بیرون میذاری، توی همه بحثهایی که با اجنبی ها داری سعی میکنی که همه اون چیزهایی که صبح تا شب دربارشون غر میزدی و بد و بیراه میگفتی رو توجیه کنی. سعی میکنی از حرفهای مطهری فاکت بیاری و بگی نه، چند همسری رو اسلام اختراع نکرده بلکه حتی اسلام تعدیلش کرده. سعی میکنی توجیه کنی که تعبیری که الان از حجاب میشه با آیه های قرآن فرق داره.سعی میکنی بگی الرجال قوامون النسا به معنی برتری مرد بر زن نیست. توی قرآن سنگسار وجود نداره و ...

هیچوقت فکر نمیکردم وقتی به خیلی از اساتید دانشگاه و یا فعالان حقوق زن  اینجا خرده میگیرفتم که شما دارید همه چیز رو توجیه میکنید و برای هر تبعیضی بهانه میسازید. خودم هم جا پا جای اونها بذارم. چنین رفتاری دلیل داره، به نظر من دلیلش اینه که تو نمیخوای دیگران از چیزی که فرهنگ و هویت تو رو میسازه و چه دوست داشته باشی و چه دوست نداشته باشی این هویت رو با خودت حمل میکنی فکر منفی داشته باشن. سعی میکنی با توجیه کردن بگی نه اونطوری که شما فکر میکنید نیست. دلیلش اینه. منطقش اینه. سعی میکنی بگردی موارد مشابهی تو فرهنگ اونها پیدا کنی بگی ببینید شما هم اینطوری هستید. توی تاریختون این موارد هست. شما هم تا همین یه مدت پیش اینطور فکر میکردید. چه بخواهیم چه نخواهیم وقتی می گی که ایرانی هستی بلافاصله سوالهایی که سرازیر میشه از اسلامه. همه میخوان سر در بیارن که اونجا راسته که مردها همه چهار تا زن دارن؟ راسته که زنها رو سنگسار میکنن؟ راسته که زنها با ید سرتا پاشون رو بپوشونن؟ تنها راهی که تو داری اینه که سعی کنی بگی نه اینطوری نیست، رسانه ها فقط جنبه های منفی رو نشون میدن. سعی میکنی بعضی از حقایق رو توجیه کنی ویا نشون بدی که خیلی شایع نیستن و یا اینکه اکثریت مردم متفاوت فکر میکنن. 

استادمون میگفت حضورت تو کلاس باعث شده که خیلی از کلیشه هایی که تو ذهن بچه ها درباره زن ایرانی وجود داشت عوض بشه. اگه واقعا این اتفاق افتاده باشه، خیلی خوشحالم.

...

چرا وبلاگ من پینگ نمیشه؟

۱۳۸۶ مهر ۱۵, یکشنبه

روزمره

دسترسی محدودم به اینترنت باعث شده اون میل و رغبت همیشگی ام رو به وبلاگ خونی و وبلاگ نوشتن کمی از دست بدم. امیدوارم وقتی وضع اینترنتیم بهتر شد دوباره همه چیز به روال سابق برگرده.

امیدوار بودم هفته های آخری که تو انگلیس هستم وقت داشت باشم و یه خرده ای اینور اونور بگردم و استراحت کنم. ولی قولی که به یه سازمان مدافع حقوق زنان داده بودم برای راه انداختن وبسایت فارسیشان دقیقا سه روزم رو در هفته گرفته و وقتی کار تموم میشه ترجیح میدم یه راست برگردم خونه و استراحت کنم با بگردم.

سال گذشته سال سخت و در عین حال پرباری بود. برای منی که هیچوقت هیچ مقاله ای به انگلیسی ننوشته بودم. نوشتن 6 مقاله 20 صفحه ای و یک پایان نامه 50 صفحه ای به علاوه 30 صفحه ضمیمه به نظرم کار بزرگی اومد. ترک کردن ایران و اومدن به یک کشور خارجی برای ادامه تحصیل و زندگی وقتی که تنها باشی مشکلات بیشتری رو برات به همراه داره تا وقتی با دوستی، همسری ویا پارتنری می آیی. چون علاوه بر درس خوندن به یه زبان دیگه باید بار تنهایی، دوری از کسایی که دوستشون داری و عادت و آشنایی با محیط جدید و هزار و یک مشکل دیگه ای که داری رو خودت به دوش بکشی. اونهایی که با کسی میان این شانس رو دارن که در زمانهایی که دلشون میگیره و از زمین و زمان عاصین کسی هست که دلداریشون بده (البته من این شانس رو داشتم که دلداریهام رو اینترنتی بگیرم). ولی به هر حال کار ساده ای نیست مدیریت کردن همه این مسائل. فکر میکنم تونستم از عهده اش بربیام. حتی اگه حدود 8-10 کیلو وزنم کم شده باشه.

نمیدونم سال دیگه چه جور سالی خواهد بود و چطور به سرانجام میرسه. فعلا که منتظر ویزای هلندم که برم یه سری به خانوادم بزنم و چند روزی رو با آونها بگذرونم. بعد از اون برای دو هفته دارم میرم مالزی برای شرکت تو یه کارگاه آموزشی. بعد از اون هم دوباره میرم و یه مدت طولانی تر رو با مامانم اینها میگذرونم. تا ببینیم بعدش قرار کجا برم و چه کار کنم. امسال ظاهرا سال اینور و اونور بودن برای من ولی ترجیح میدم به زودی یه جایی مستقر بشم مثلا ینگه دنیا.

۱۳۸۶ مهر ۱۱, چهارشنبه

عجیب ولی واقعی

ظاهرا در آمریکا هم که برای خیلی از ماها کعبه آمال و آخر دموکراسی و احترام به حقوق شخصی هست میتونید به مواردی برخورد کنید که شما رو میبره به حال و هوای 200- 300 سال پیش وقتی که از حقوق زنان و فمینیسم خبری نبود.

یک مبلغ مذهبی در آمریکا تعهدی از زنش گرفته که در اون کاملا خواستار سرسپردگی زنش به هر چیزی که اون میگه شده. و در کمال تعجب هم این خانوم این متن رو امضا کرده.

میتونید به طور کامل داستان رو اینجا بخونید.

۱۳۸۶ مهر ۹, دوشنبه

سالگرد آشناییمون مبارک

هیچ چیز خوشحال کننده تر از این نیست که روز سالگرد آشناییتون در حالیکه  یادت رفته، یه کارت پستال خیلی قشنگ و عاشقانه دریافت کنی و سورپرایز شی. من امروز واقعا سورپرایز شدم. مرسی عزیزم. مرسی که این هفت سال همیشه بودی .