کم از خشونت علیه زنان نوشته نشده و گفته نشده اگر چه واقعا هنوز راه زیادی برای رفتن مانده است. ولی شاید یکی از نشانههای خشونت علیه زنان حداقل در سطح روشنفکری نوشتههایی باشد که معمولا نویسندهشان مردانی هستند که به «زنانگی» خصلتی ذات گرایانه میدهند. از مدل سنتی آن میتوان به مکر زنان و حیله زنانه اشاره کرد و در متون مدرنتر آن به عباراتی مثل «احساسات زنانه»، «غرهای زنانه» و «حسادتهای زنانه». کتابی که تقریبا به پایان آن نزدیکم و این نگاه ضد زن را با قلمی «مدرن» و «روشنفکرانه» هنوز حفظ کرده است کافه پیانو فرهاد جعفری است که باز هم زن یا لوند و حشری است مثل صفورا یا محافظه کار و دنبال شوهر پولدار و تقریبا بیعرضه و معمولی مثل پریسیما ( البته این ورژن چاپ دهم آن است در سال ۸۷ نمیدانم چند بار دیگر تجدید چاپ شده .) داستانهای زیادی از این نگاه «روشنفکران» به زنان شنیده و دیدهایم که تکرارشان کمکی نمیکند. یا پا میدهی و به رختخواب میروی و در نهایت «جنده» میشوی یا پا نمیدهی و میشوی «امل» به هر حال از این دو گانگی فراری نبوده و نیست و نخواهد بود و البته اسمش را خشونت علیه زنان نمیگذاریم چون خیل مردانی که آن را روا میدارند در طبقه مردان خشن (ظاهرا این عبارت فقط برای مردان طبقه پایین و تحصیل نکرده حفظ شده است) قرار نمیگیرند. هر چه باشد از نویسندگان و روشنفکران این مرز و بومند.
۱۳۹۰ آذر ۵, شنبه
۱۳۹۰ آبان ۲۹, یکشنبه
صدایی به نام علیا المهدی
علیا ماجده المهدی عکسهای برهنهاش را بر روی وبسایت شخصیش گذاشته. از یک طرف فریاد وا اسلاما بلند شده که یک زن مسلمان- نماد غیرت و هویت اسلام و مسلمانی- نه بدن خود را که شرف آبروی اسلام و مردانش را به حراج گذاشته و مستحق اشد مجازات است.
از سوی دیگر انقلابیون مصری فریاد سر داده اند که انقلاب از مسیرش منحرف شده. برای برهنگی انقلاب نکردیم که کارهای فراوان دیگری اهم تر از آزادی بدن زن در انتظارمان است و باید به آن بپردازیم. ( بسیار نزدیک به انقلابیون اوایل انقلاب ایران که وقتی زنان به اعتراض به حجاب اجباری به خیابان رفتند نگرانیشان سو استفاده امپریالیسم جهانی بود که نکند خدایی نکرده از این «شکافی» که در صف انقلابیون ایجاد شده بهره برداری کند و از همرزمانشان میخواستند که حالا یک روسری چیزی نیست به سر بکشید نکند ایادی غرب و رسانههایشان در بوق و کرنا کنند. جالب اینجاست که برخی از دوستان مصری در کامنتهایشان دوباره به همین سمت و سو رفتند. در این میان آنچه مهم است ظاهرا آن حرکت و بررسیش در بسترش نیست. برخی از این انقلابیون فقط مترصد هستند که ببیند غرب و رسانههایش چه واکنشی در برابر اتفاقی نشان میدهند و بعد از آن تصمیم میگیرند چه موضعی در آن خصوص اتخاذ کنند. همان امپریالیسم و غربی که مرتب مورد حمله است میشود مبنای مبارزه و واکنش به آن مسیر مبارزه را تعیین میکند.)
گروهی دیگر هم به نظرشان حرکت عالیا به جنبش زنان ضربه خواهد زد از آنجا که زنان به دنبال «بیبندوباری» نیستند و ظاهرا سنگینی و وقار همچنان به عنوان « یک خوی و خصلت برازنده زنانگی» باید حفظ شود.
عالیا در جامعهای بدنش را عریان میکند که این کار به مثابه خودکشی سیاسی و اجتماعی است. برخی گفتهاند برای جلب توجه خود را عریان کرده، بدون در نظر گرفتن اینکه او کجا و در چه شرایطی دست به چنین عملی زده است. نمیشود شرایط آمریکا و اروپا را تعمیم داد به همه جا دنیا. اگر دختری در اروپا از این راه میتواند محبوبیت پیدا کند به این معنا نیست که دختر مصری همان سرنوشت را خواهد داشت.
به نظرم فارغ از این همه مخالفت آنچه مهم است آن است که عالیا با این عملش پیامی را فرستاد که هیچ کس نتوانست. وقتی که زنان مصری توسط نظامیان تست باکرگی میشدند صدایشان اینقدر نتوانست بلند شود که صدای عالیا در اعتراض به تبعیضها، خشونتها و سانسورهایی که به بدن و زبان زن میرود.
۱۳۹۰ آبان ۲۶, پنجشنبه
به آفتاب سلامی دوباره...
هوا سرد میشه. روزها کوتاه و سی و خرده ای ساله که این تجربه برای من تغییر نکرده . هر سال در همین زمان هوا سرد میشه و روزها کوتاه. آنچه که تغییر کرده در این همه سال نگاه من به این روزهاست. زمانی با شعف و شادمانی و حالا با دلتنگی. زمستان و پاییز زمانی فصلهای مورد علاقه ام بودند وقتی که اولین بارانهای پاییزی شروع میشد و نسیم خنکی میوزید و ما چایی به دست در حیاط دانشگاه تهران به دور از دغدغه به بخار چای داغ نگاه میکردیم و بدون چتر زیر بارون قدم میزدیم. حالا بدون چتر زیر بارون قدم نمیزنم، اگر چتر نداشته باشم قدمهایم را تندتر میکنم و گاهی میدوم که بارون کمتر خیسم کنه. از خیس شدن واهمه دارم. فکر میکنم بهار و تابستان رو ترجیح میدم. هر چه آفتاب بیشتر بهتر. دلم روزهای بارونی نمیخواد. مگر دوباره به تهران برگردم. دلم میخواد روزهام هر چه روشن و روشنتر باشه برای همینه که اولین کاری که صبح ها میکنم کنار زدن پرده است. آفتاب را این روزها بیشتر دوست دارم.
۱۳۹۰ آبان ۱۲, پنجشنبه
باز هم شرق «اکزاتیک»
مدتی پیش فیلم شرایط در لینکلن سنتر نیویورک به نمایش گذاشته شد. همانوقت میخواستم مطلبی بنویسم درباره این فیلم که به طور کل من را ناامید کرده بود ولی نوشتنش کمی به تاخیر افتاد.
چندی پیش مطلبی داشتم درباره کتاب انقلاب جنسی پردیس مهدوی. این فیلم سراسر من را یاد آن کتاب انداخت. شاید این فیلم رو بتوانم نسخه تجاری چنین کتاب «آکادمیکی» بدانم.
نقدم را به انگلیسی نوشتم چون گمانم این بود که خیلی از همزبانانی که این فیلم را دیدهاند، به دلیل اهمیت مکالمات در فیلم درک بهتری از آنچه در اصل در فیلم به نمایش گذاشته شده دارند. در نتیجه شاید لازم باشد که یک فارسی زبان که در فضای ایران مدت زیادی زندگی کرده و در اصل در آنجا رشد کرده برداشتش را از این فیلم برای مخاطبان انگلیسی زبانی که فیلم را با زیر نویس دیدهاند و شاید هیچ شناختی از جامعه ایران نداشته باشند، بنویسد.
این مطلب من در این مورد است که دیروز در هافینگتون پست منتشر شد.
اشتراک در:
پستها (Atom)