-نوشتنم نمی آید این روزها. روزهای شلوغی دارم و آشفته. کلاسهای تابستانی دیگر دارد تحملشان سخت میشود. روزی 4 ساعت کلاس عربی با یک عالمه تمرین و مشق. اضافه کنید کلاس برای نوشتن انگلیسی را. تقریبا هر روز دو ساعت.
-خسته شدم از رفرش زدن هزار باره فیس بوک وقتی که مغزم توان انجام هیچ کار دیگری را ندارد. با هر رفرش خبر یک مرگ جدید بر مونیتور کامپیوترم نقش میبندد. کی این کفتار مرگ دست از سر کشورم برمیدارد؟ نمیدانم.
-سه روز در برابر سازمان ملل در نیویورک به اعتصاب غذا نشستيم. گنجی در کنار گوگوش نشست تا به خشونتها و دستگیریها و شکنجه ها اعتراض کند و از دنیا بخواهند ستمی که ملت ایران میرود را فراموش نکند و از سازمان ملل بخواهند در برابر این ظلم به سکوت ننشیند.
-در روز همبستگی برای ایران فریاد زدیم "هموطن حمایتت میکنیم" و " زندان سیاسی ازاد باید گردد" و " آزادی ست دم فری"
- به عکاسی علاقه مند شده ام این روزها. البته این روزها فهمیدم چه حسی دارد وقتی افراد عکسهایت را بدزدند و به اسم خودشان در وبلاگشان چاپ کنند. خیلی از عکسهای روزهای اعتصابم سر از وبلاگهای دیگر در آورده اند.
- فقط ده روز دیگر مانده. میروم و سر روی شانه هایش میگذارم و آرام میشوم.