۱۳۸۷ اسفند ۶, سه‌شنبه

نهضت فمینیست -لزبینها

نیویورکر در آخرین شمارش یه مقاله داره با عنوان"ملت لزبین"که یه مرور تاریخیه از به وجود اومدن نهضت جدایی طلبهای فمینیست- لزبین در  دهه 70 آمریکا.

این مقاله  از اولین فمینیستهایی حرف میزنه که تصمیم میگیرن که لزبینیسم رو نه به عنوان یک گرایش جنسی صرف بلکه به عنوان یک عمل سیاسی به کار بگیرن.در اصل درباره رادیکالترین شاخه فمینیستها حرف میزنه.  در همین دهه هفتاده که آدریان ریچ در اصل مانیفیست لزبین فمینیست رو منتشر میکنه و اون رو تنها راه برای مبارزه با  سیستم دگر جنس خواهانه مردسالار میدونه.

تعداد زیادی فمینیست که بعضیهاشون هیچ گرایش جنسی همجنسگرایانه نداشتن با این اعتقاد که زندگی با مردها حتی در بهترین شرایط باعث میشه که زنها همیشه در موقعیت فرودست قرار بگیرن، تصمیم میگیرن که زندگی‌هایی مستقل از مردها  داشته باشن. البته در این میان بودن کسایی که حتی با وجود اینکه هیچ رابطه جنسی با زنهای دیگه نداشتن ولی زندگی کردن در میان فمینیستهای لزبین رو یک مبارزه سیاسی میدونستن که باید این فداکاری رو در راهش بکنن که تا آخر عمر رابطه جنسی نداشته باشن.

البته بعضی از فمینیستهای میانه رو تر  ( یه به گفته بعضی‌ها محافظه کار) این اقدام رو به ضرر کل جنبش فمینیستی میدیدن و باهاش مخالفت میکردن.

در این دهه مزرعه‌هایی که فقط توسط زنها اداره میشد و هیچ مردی و حتی پسربچه‌ها حق نداشتن پاشون رو اونجا بذارن و یا سازمانهایی تجاری و سرگرمی که فقط زنها درش کار میکردن در آمریکا به وجود آومد.

این خیلی خلاصه بود از این مقاله 8 صفحه‌ای که بقیه صفحاتش رو به زندگی یکی از این افراد اختصاص میده.

اینکه این جنبش چقدر موفق بوده هنوز که هنوزه داره دربارش بحث و تحقیق میشه. البته این روزها خیلی از فمینیستها اعتقادی ندارن که برای بدست آوردن حقوقشون باید از مردها فاصله گرفت بلکه معتقدند که باید مردها رو هم در این حرکت سهیم کرد.

به هر حال هنوز این راه ادامه داره به طرق مختلف.

۱۳۸۷ اسفند ۳, شنبه

شرکت میکنم و به خاتمی رای میدم

به دعوت معصومه و در پیرو پست قبلی دوباره درباره انتخابات مینویسم. چرا من فکر میکنم شرکت در انتخابات مهم است و علاوه بر آن رای دادن به خاتمی مهمه.

من فکر نمیکنم خاتمی واجد تمام شرایط برای یک رییس جمهور ایده ال است ولی من فکر میکنم آدمها باید به بضاعتشان نگاه کنند و بر اساس آن تصمیم بگیرند. اینکه ما در 30 سال گذشته کسی رو نتونستیم تربیت کنیم که بتونه یه رییس جمهور ایده آل باشه و یا اینکه سیستم یا حکومت و یا هر چی میخواهیم اسمش رو بذاریم مانع شده که این اتفاق بیفته تقصیر آب و باد و مه خورشید فلک نبوده. محصول اراده جمعی یه سری آدم بوده که در محدوده جغرافیایی کشوری به نام ایران زندگی میکنن و ما چه بخواهیم چه نخواهیم جزئش هستیم.

مهم اینه که ما در حال حاضر چندین گزینه بیشتر نداریم. یکی خاتمیه که نتیجه عملکردش رو دیدیم در عرض 8 سال. به نظر من این عملکرد بسیار بهتر از افراد قبل از اون  و بعد از اون بودن. من نمیدونم جماعت روزنامه نگار فعلی اگر آزادی نسبی دوره خاتمی و روزنامه‌های متفاوت دوران اون نبود الان میتونستن به عملکرد و کارهای انجام داده گذشته اشون با دیده تحسین و  یا حداقل رضایت نگاه کنند یا نه؟ و تجربه‌ای که الان دارن خیلی جاها ازش استفاده میکنن رو بدست بیارن یا نه؟

در زمینه زنان که من بیشتر در این باره میدونم آیا فضای باز دوران خاتمی نبود که کمی اجازه داد که سازمانهای غیر دولتی زنان نفس بکشن و ارتباطاتشون با جهان خارج بهبود پیدا کنه؟و ارتباطات جدیدی ساخته بشه؟ من خیلی مطمئن نیستم که اینترنت و یا تکنولوژی صرف باعث این قضیه شد که اگر اینطور بود باید ادامه اش رو در زمان احمدی‌نژاد میدیدیم. حداقل جلوی هر سفر خارجیشون گرفته نمیشد وهر دفعه با ترس و لرز  به کشورشون بر نمیگشتن. آیا جنبش زنان در زمان احمدی‌نژاد تونست به اندازه دوران آزادی نسبی خاتمی به تقویت خودش و اعضاش بپردازه؟ چندین نفر از اعضای جنبش زنان یا از ایران زدن بیرون و یا در فکر اومدن هستن. نیرویی که میتونست اگر فضای آزادتری بود بمونه و کار کنه.

من نمیدونم کسی به جز خاتمی الان میتونه چنین فضایی رو برگردونه. اصولگراها که احمدی‌نژاد نماینده‌شون باشه نشون دادن که نمیتونن خواسته‌های من رو حتی به اندازه یک اپسیلون جواب بدن. و من فکر میکنم اون کشور هیچ راه دیگه‌ای برای بهبود وضعیت خودش نداره مگر اینکه از طرق مدنی تغییری ایجاد کنه. من تنها وسیله ای که در دستمه و میتونم ازش استفاده کنم رایمه و دیگه هیچ. نه میتونم انقلاب کنم و نه کودتا و نه جنگ. من فقط میتونم رایم رو بندازم توی صندوق برای کسی که یک بار تجربه کرده‌ام تو زندگیم که میتونه شرایط بهتری رو از آنچه الان هست به وجود بیاره.

به نظرم این تنها کاریه که میتونم برای اون کشور انجام بدم.

۱۳۸۷ بهمن ۲۴, پنجشنبه

روایت مردانه از انقلاب ایران

صفحه ویژه سی‌سالگی سایت بی‌بی‌سی رو ویدیوهای مختلف از آدمهای مختلف پر کردن. ولی جالب توجه اینکه از هفده ویدیوی مصاحبه که هر کدوم از ده دقیقه تا 15 دقیقه هستن و از روزنامه نگار و هنرپیشه و فعال سیاسی رو پوشش میدن، سهم زنان فقط یک ویدیوی سه دقیقه ای هست. اینقدر حضور زنان در انقلاب ایران کمرنگ بوده؟ یا اصولا زندگی شخصی زنان اونقدر تحت تاثیر انقلاب ایران قرار نگرفته؟هیچ زن خواننده، هنرپیشه، استاد دانشگاه و معلم و روزنامه نگار نبوده در میان زنان ایرانی که زندگیشون از این رو به اون رو شده به واسطه انقلاب؟

چه بلایی سر اون زنهایی اومده که به خاطر اجباری شدن حجاب در اسفند 57 خیابونهای تهران و شهرهای دیگه رو پر کردن؟ ناپدید شدن؟ گم و گور شدن؟ چی شدن؟ یا در حد این نیستن که بی‌بی سی یک ده‌دقیقه وقت ناقابل رو بهشون اختصاص بده؟

اینجا هم تاریخ داره بدون حضور زنان روایت میشه. من این برنامه‌های بی‌بی سی رو اسمش رو میذارم روایت مردانه از انقلاب ایران.

۱۳۸۷ بهمن ۱۹, شنبه

عمدا فراموش می‌کنیم

به نظرم بعضی از گزاره‌ها هستند که با تکرارشون در سی ساله گذشته فضایی ساخته شد که نگاهی فراتر از اون رو غیر ممکن ساخته. گزاره‌هایی مانند" ایران یک کشور مذهبی هست" و در نتیجه " افکار اسلامی توانستند به راحتی بر افکار چپ غالب شوند و انقلاب اسلامی در ایران به وجود بیاید" در حالیکه بخشی از واقعیت هست ولی تکرار اون باعث شده که همه واقعیت بشه و دیگر واقعیت‌ها کم کم فراموش شوند و یا از خاطره‌ها پاک بشه. این با سیاست‌ها و تاریخ سازی جمهوری اسلامی کاملا مطابقه.

حذف تاریخی تدریجی چپ‌ها و در برخی موارد وارونه نشون دادن تاریخ آنچه دستاوردی به نام انقلاب نامیده میشه در طول سالها توسط جمهوری اسلامی چنان موفق بوده به نظر من که حتی خود چپها رو به خودزنی واداشته. حس میکنم کم کم خاطره‌ هزاران چپی که در طول دهه 60 کشته شدن رو عامدا داریم به فراموشی می‌سپاریم در ادامه به فراموشی سپردن جنبش چپ در ایران. از  قتل عام 67 مرتب میگیم بدون اینکه یادی از بقیه کشته شدگان دهه 60 بیاوریم.

من به هیچ عنوان ادعای چپ بودن و یا طرفدار چپ بودن ندارم ولی فکر می‌کنم گوشه‌ای از تاریخ رو داریم به قصد به فراموشی می‌سپاریم و در این زمینه ناخودآگاه با جمهوری اسلامی همصدا میشیم. که صد البته قبول دارم عملکرد جنبش چپ در ایران در این میان موثر بوده ولی این بهانه‌‌ای برای این نادیده انگاری تاریخی به ما نمیده.

۱۳۸۷ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

گنه کردم گناهی پر ز لذت

 

اگر به گفته دانش‌پژوهان و اساتید شعر و ادب پارسی! شکفتگی شعر فروغ رو باید در مجموعه‌های تولد دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد دید ولی به نظر من بخشی از تاثیرگذارترین بخش شعرهای فروغ، حداقل برای من که از نوجوونی خیلی از احساسات زنانه‌ام رو توی شعرهای فروغ پیدا میکردم، رو میشه میون همون اولین دیوان اشعارش پیدا کرد.

عصیان یکی از زیباترین کلماتیه که من دوست دارم و عصیان کردن رو من از فروغ یاد گرفتم.

گنه كردم گناهي پر ز لذت

كنار پيكري لرزان و مدهوش

خداوندا چه مي دانم چه كردم

در آن خلوتگه تاريك و خاموش

نگه كردم بچشم پر ز رازش

دلم در سينه بي تابانه لرزيد

ز خواهش هاي چشم پر نيازش

در آن خلوتگه تاريك و خاموش

پريشان در كنار او نشستم

لبش بر روي لب هايم هوس ريخت

زاندوه دل ديوانه رستم

فرو خواندم بگوشش قصة عشق:

ترا مي خواهم اي جانانة من

ترا مي خواهم اي آغوش جانبخش

ترا, اي عاشق ديوانة من

هوس در ديدگانش شعله افروخت

شراب سرخ در پيمانه رقصيد

تن من در ميان بستر نرم

بروي سينه اش مستانه لرزيد

گنه كردم گناهي پر ز لذت

در آغوشي كه گرم و آتشين بود

گنه كردم ميان بازواني

كه داغ و كينه جوي و آهنين بود

۱۳۸۷ بهمن ۱۳, یکشنبه

قربانیان یهودی اسراییل

به گفته علا شهت (به ضم ش)، فقط فلسطینیان نیستند که شهروند درجه دو اسراییل هستند (البته اگر بتوان لفظ شهروند را به آنها اطلاق کرد) بلکه گروهی دیگر از یهودیان اسراییل نیز هستند که قدرت حاکم آنها را نیز به دید تبعیض آمیز مینگرد.

سفاردیم ( عربی: سفاردیون، به کسر س، فارسیش را نمیدانم) گروهی از یهودیان هستند که به گفته شهت از کشورهای خاورمیانه به خصوص کشورهای عربی در زمان ساخت کشور اسراییل به آن کوچانده شدند. نه برای اینکه با دیگر برادران و خواهران یهودیشان در ساخت کشور جدید همراهی کنند بلکه با همان دیدی که اروپاییان، آفریقاییان را به عنوان برده کوچاندند. آنها برای یهودیان اروپایی "شهرنشین" نیروی کار ارزان بودند.

شهت تشریح میکند که چگونه یهودیان اروپایی تبار ( اشکانیزم) به یهودیان خاورمیانه‌ای همان نگاهی را داشتند ( و یا دارند) که  غرب استعمار گرا به شرق مستعمره داشته است. "انسان‌هایی که بویی از تمدن نبرده‌اند".

سکنی دادن آنها در مناطق نامناسب،امکانات کم آموزشی، حقوق سیاسی و اقتصادی پایین از جمله مواردی است که سفاردیم ها هنوز از آن رنج میبرن و به آنها با این منطق تحمیل شد که به دلیل قرنها زندگی در خاورمیانه "به آن عادت دارند".

این مقاله (سفاردیم در اسراییل: صهیونیست از دید قربانیان یهودیش)  به زیبایی نشان داده که چطور مردمی که علاقه چندانی به ترک کشورهای زادگاهشان(در خاورمیانه) نداشته اند ترغیب میشوند و در بعضی موارد تهدید میشوند که به اسراییل مهاجرت کنند و چگونه صهیونیستها توانستند در طول دهه ها، اعراب را به عنوان دشمن  به سفاردیم‌(ها) معرفی کنند. دو گروهی که قرنها در کنار یکدیگر با صلح زیسته بودند.

در این نوشته، نگاه اورینتالیستی غربی در قالب نگاه یهودیان اروپا به یهودیان اورینتال به خوبی تشریح شده  که  چگونه در طول دهه‌ها اقلیت قدرتمند توانستند با پروپاگاندای استعماری به اکثریت فرودست ( که ظاهرا برادران و خواهرانشان هستند) حکومت کنند.

برای من مقاله جالب بود و یه سری اطلاعات تاریخی بهم داد که اصلا هیچ ایده‌ای ازش نداشتم. اینکه تشریح شد  چگونه توسط صهیونیستها تصویری ساخته شد که نشان میداد یهودیان از اینکه به سرزمین موعود سفر کرده‌اند، خوشحالند در حالیکه بسیاری از آنهایی که در طول قرنها در خاورمیانه زیسته بودند اگرچه برای زیارت به آن سفر میکردند ولی هیچگاه اشتیاقی برای زندگی در آن از خود نشان نداده بودند.

البته  داستانی که از سفاردیم(ها) ترسیم شده بود به قدری سیاه بود که به نظر می‌آمد کمی بزرگنمایی شده است. در برایر این حجم ظلم، اعتراضات و مقاومت‌ها بسیار نا چیز می‌رسید.

این البته داستان یک طرف بود. فکر کنم داستان آن طرف را هم باید شنید.

پی‌نوشت:

معادل فارسی این دو گروه یهودی هست سفاردی و اشکنازی. مرسی از سارا.