۱۳۸۵ آذر ۸, چهارشنبه

اسلام و حقوق بشر

چند روز پیش یه خانومی تو دانشگامون سخنرانی داشت که گویا اولین زن مسلمونی بود که به مجلس انگلیس راه پیدا کرده بود. اولین جملاتش این بود که اسلام با حقوق بشر منافات نداره. جمله ای که شیرین عبادی هم تو هر جلسه سخنرانی که داره یه بار تکرارش می کنه. حقوق بشر اگر منظور کنوانسیون حقوق بشر باشه که خیلی از قوانین اسلام باهاش در منافاته. من هنوز نفهمیدم این کدوم اسلامه و این کدوم حقوق بشر که اینها می گن با هم مشکلی ندارن. به نظرم اینکه اسلامیست های مدرن خیلی به این قضیه پرو بال میدن و مدام دارن میگردن تو قران و حدیث و سنت که چند تا چیز پیدا کنن و بعدش بگن ببینین قران و اسلام با حقوق بشر مشکل نداره بلکه این تفسیرهایی که ازش شده چهره خشنی ازش نشون میده در اصل یک استراتژی اختراع شده است که تو این گیرو دار نگاه منفی جهانی به اسلام ازش استفاده میشه. ولی آیا واقعا اسلام با حقوق بشر منافات نداره؟

۱۳۸۵ آذر ۲, پنجشنبه

خاطره،گذشته و ...

حدود یک ماه مونده به کریسمس اینجا تو همه مغازه ها حال و هوای سال نو و خرید و آماده شدن برای جشن گرفتن سال نو رو میبینی. چیزی که هیچ هیجانی برای من نداره و هیچ خاطره ای رو به یاد من نمیاره. حوادث خود به خود هیچ معنایی ندارن. خاطره هایی که همزمان با وقوع اونها تو ذهنمون میاد خوشایند و یا ناخوشایندشون میکنه. یه آهنگ عاشقانه وقتی زیباست که خاطره های دوران عاشقی رو به خاطرت میاره. به نطرم خاطره ها بخش خیلی مهمی از زندگی آدمان. من شخصا ادمیم که خیلی تو خاطراتم زندگی میکنم. آهنگهایی رو گوش میدم که خاطراتم - چه خوب و چه بد- رو به ذهنم میاره. واسه همین پیش میاد که با خودم فکر میکنم دارم تو گذشته زندگی میکنم. البته به همین دلیل کلی هم دچار نوستالژی میشم. البته آدمهایی هستن که فقط جلو و آینده رو میبینن و سعی می کنن به گذشته فکر نکنن. احتمالا اینها موفق ترن. معمولا بهترین بخش خاطرات آدما برمی گرده به دوران بچگیشون. فکر کنم به خاطر اینکه هیچ مسئولیتی نداشتی و همه چیز برات جالب بود برای کشف کردن. با هر چیزی میتونستی کلی خیالات خوب و قشنگ ببافی. تو بزرگی به سختی میشه خیال بافت.

۱۳۸۵ آبان ۲۸, یکشنبه

فریدا کالو

دیشب فیلم فریدا رو دیدم.داستان زندگی فریدا کالو نقاش زن معروف مکزیکی. فیلم با تصوری که ازش داشتم فرق داشت. منتظر دیدن فیلمی از زندگی زنی استثنایی و تحسین بر انگیز بودم. جدا از کارهای هنریش. گفته میشد فریدا زنی سنت شکن بود. بخشهایی از فیلم به این موضوع ربط داشت. داشتن رابطه جنسی قبل از ازدواج. داشتن رفتار و پوشش پسرانه. خواندن کتابهای مارکس و هگل( در دهه 1920 مکزیک). ولی روند داستان که رو به جلو رفت. فریدا شخصیت متمایز و خیره کننده ای از خودش بروز نداد. ازدواج با مرد زنباره. تحمل بیوفایی های شوهرش. یاد گرفتن پختن غداهای باب طبع شوهرش و بردن غذا به محل کار اون و اینکه بفهمه همین چند لحظه قبل شوهرش با یکی از مدلاش خوابیده و عکس العمل خاصی نشون نده. مجموعه ای از رفتارهای یک زن سنتی. احتمال میدم پیش فرضهای من اشتباه بوده. ولی به نظرم صحنه س.ک.س با تروتسکی و برخورد تروتسکی موقعی که داشت سخنرانیهاشو ضبط می کرد یکی از نا امید کننده ترین صحنه های فیلم بود. بخشی از سنت شکن بودن فریدا در تمایلات همجنس گرایانه اش بود که در فیلم به تمایلات جنسی صرف و با رفتاری مردانه به تصویر کشیده شد و رابطه عمیقی در فیلم دیده نشد. به نظرم این نوع تصویر از زندگی فریدا و نپرداختن به زندگی هنری اش یه جورایی شخصیت این فرد رو به زیر سوال برده. حداقل من هیچ جذابیتی در شخصیت فریدا ندیدم در خلال این فیلم.

مرتبط:

Frida

۱۳۸۵ آبان ۲۶, جمعه

حافظ

وقتی دیوان حافظ همراهت نیست و توی یه نصفه شب غربت که بارون شدید میباره هوس  فال حافظ میکنی چاره ای نداری جز اینکه به نسخه ی اینترنتیش رو بیاری.

البته جواب می گیری:

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد                وانچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد

۱۳۸۵ آبان ۲۴, چهارشنبه

سایت زنان ایران

سایت زنان ایران دوباره منتشر شد. خیلی خوشحالم. باز هم دوباره با هم شروع کردیم. چقدر دلم براش تنگ شده بود. دلم برای همه اون دور هم بودنها تنگ شده. ایندفعه از راه دور کنار بقیه هستم . شاید به اندازه اون سالها نتونم مفید باشم ولی سعی خودم رو می کنم. سایت همیشه برای من انگیزه و انرژی اورده و مطمئنم ایندفعه هم همینطور خواهد بود. مرسی از همه بچه های سایت زنان ایران.

همیشه می شود سلام کرد

۱۳۸۵ آبان ۲۱, یکشنبه

Remembrance Day

هفته گذشته تو کوچه و خیابون آدمای مختلفی - مخصوصا مسن ترها - رو می تونستی ببینی که یه گل قرمز کاغذی به لباسشون زده بودن. این نشانه برای گرامیداشت مردان و زنانی بود که جونشون رو توی جنگ از دست دادن. روز 11 نوامبر که روز پایان جنگ جهانی اول، روز یادبود نامیده شده.در ساعت 11، یازدهمین روز از یازدهمین ماه سال آتش توپخانه ها بعد از 4 سال جنگ در سال 1918 خاموش شدند. این روز فقط برای قربانیان جنگ جهانی اول نیست بلکه برای کشته شده های همه جنگها برگزار میشه. تا قبل از جنگ جهانی دوم روز"متارکه جنگ" نامیده میشد و بعد از اون به روز یادبود تغییر کرد. معمولا هر سال در دومین یکشنبه نوامبر که نزدیکترین یکشنبه به 11 نوامبر هست برگزار میشه. و مراسمی در Cenotaph در لندن برگزار میشه. امروز چند بار من صدای مارش نظامی رو که به مناسبت امروز زده میشد شنیدم. و البته آدمهایی که گلها رو به سینهاشون زده بودن بیشتر از روزهای پیش بود.شعری از یکی از سربازان جنگ که بعد از کشته شدن دوستش گفته رو معمولا تو این روز میخونن. می تونید متن شعر رو اینجا ببینید.

۱۳۸۵ آبان ۲۰, شنبه

امروز فیلم 9songs از مایکل وینتربوتم رو دیدم. نمایشی از زندگی یک دختر آمریکایی و دوست پسر انگلیسی اش در لندن. فیلم تشکیل شده از صحنه های رفتن به کنسرتهای راک،س.ک.س و کشیدن کوکایین بود.اولین فیلمی هست که از این کارگردان می بینم.شنیده بودم که کارگردان فیلم های مطرحی ساخته. این فیلمی که من امروز دیدم به گفته روزنامه گاردین  صریح ترین فیلم در زمینه س.ک.س در تاریخ سینمای بریتانیا است. فیلم در سال 2004 ساخته شده و گفته میشه که  رابطه عاطفی مدرن در قرن 21 رو تصویر کشیده. صحنه های رابطه جنسی در فیلم فرقی با فیلم های پورنو نداره. راستش هنوز خیلی متوجه نشدم کارگردان با نشون دادن جزییات کامل س.ک.س می خواست چی میگه. دیالوگهای فیلم خیلی کمن و برای فهمیدن فیلم کمکی نمیکنه. فیلم با برگشتن دختر آمریکایی به کشورش تموم میشه.

فیلم پرستیژ رو هم دیشب تو سینما دیدم. توی لیست تاپ 10 آمریکاست . فیلم در مجموعه درباره رقابت تو شعبده باز در اواخر قرن 19 در لندنه. فیلم خسته کننده نبود و تا آخر مخاطب رو دنبال خودش می کشید ولی موضوع فیلم خیلی موضوع نوآورانه و خلاقانه نبود به نظر من. البته کاملا سرگرم کننده بود.

مرتبط:

پرستیژ

۱۳۸۵ آبان ۱۸, پنجشنبه

تازه این خبر رو خوندم. تو مملکتی که مردم از دیدن روابط خصوصی دیگران لذت می برن و اون رو دست به دست می چرخونن و سر چهار راهها می فروشن،نباید از حکومتش توقع داشت که دلش بسوزه به حال اون دختره بیچاره ای که آبروش رفته و شاید انتظار داشته باشه که با پیدا کردن عاملین و مجازات اونها یه خرده از این زجری که داره میکشه آسوده بشه. حالا باید نگرانی شلاق خوردن هم به بدبختی هاش اضافه بشه. دولت که انتظار میره حداقل در برخی موارد به عنوان حامی آدمهای قربانی عمل کنه خودش بخشی از آزار و اذیت روانی و شاید جسمی رو فراهم میکنه.

۱۳۸۵ آبان ۱۴, یکشنبه

بالاخره من از دیروز کامپیوتر دار شدم و مثل همیشه که یه چیز نو می خرم ذوق زده ام الان هم تو اون حال و هوام فعلا.بگذریم از اینکه کلی پیاده شدم بابتش.

هنوز حالم خیلی سرجاش نیومده ولی زندگی کاری به این حرفها نداره و مسیر خودش رو میره و تو رو هم دنبال خودش میکشه.منم دارم دنبالش میرم ببینم به کجا میرسم. درسها هم هر روز سنگینتر میشه. باید به فکر پیپرهای آخر ترمم باشم.هنوز موضوع انتخاب نکردم. موضوعهای جالب زیاد هست ولی مهم اینه که من از پس انجامشون بربیام. بیشتر دوست دارم رو موضوعاتی کار کنم که شاید تو ایران نشه به راحتی روشون کار کرد. مثل سکسوالیته. یکی از موضوعاتی که تو ذهنمه موضوع بکارت هست. البته با توجه به اینکه گرایش من الان تاریخ باید یه مقطع تاریخی خاص رو انتخاب کنم که درباره این موضوع کمبود منابع هم یه مشکل دیگه است. به هر حال تواین زمینه اگه کسی متنی،کتابی،چیزی سراغ داره ممنون میشم بهم بگه.

توی یکی از جلسات کلاس درباره سکسوالیته که در کشورهای اسلامی سر یک مقاله بجث شد درباره خنثی ها.کسایی که معلوم نیست زن هستند یا مرد. بحث از اونجا شروع شد که به عنوان یک انسان توی جامعه اسلامی در ارتباط با قوانین اسلامی جنس فرد نقش مهمی ایفا میکنه. یعنی انسان حتما باید زن باشه یا مرد.حد وسطی وجود نداره واسه همین کسایی که خنثی هستند باید سعی بشه جنسشون رو مشخص کرد یعنی باید بالاخره زن باشن یا مرد. یکی ازجاهای جالبش این بود که بر اساس قانون شرع اگه جنس یه آدم معلوم نباشه سر نماز جماعت باید آخرین ردیف بین مردها و زنها باشه که اگه احیانا مرده خوب آخرین ردیف مردهاست و مشکلی پیش نمیاد و اگه زن اولین ردیف زنها هست( چون زنها باید واسه نماز جماعت پشت سر مردها بایستن).یکی از روشهایی هم که بفهمن طرف مرد یا زن شمردن دنده هاش هست چون زنها یه دنده کمتر از مردها دارن! زن بودن یا مرد بودن به دلیل مسائل مختلفی مثل محرم و نامحرم،ارث، ازدواج و ... خیلی مهمه.چون روابط آدمها بر اساس جنسیشون معلوم میشه و معلوم نبودن اون یه جورایی نظم رو به هم میزنه.مقاله خیلی مفصل و تقریبا درباره همه احکام درباره خنثی ها صحبت کرده. برای من موضوع هم جدید بود هم جالب.

البته توی غرب هم این مسئله اهمیت داشته. چون نوع تربیت زن و مرد هم به نظر غربیها مثلا توی قرنهای 15-16 با هم فرق داشته.پسرها باید طوری تربیت میشدن که قوی باشن و قوه تجزیه تحلیل داشته باشن.یعنی هم از نظر بدنی هم از نظر فکری میبایست ورزیده باشن. و دخترها باید یاد میگرفتن که چگونه شوهر داری کنن. یکی از کتابهایی که خوندیم در این زمینه "مردانگی درآغاز مدرنیته در انگلستان" بود. اینکه مردانگی چه معنی میداد و شرف مرد چی تعریف میشد که البته بحث ناموس خیلی مهم بوده و بیشتر شرافت یک مرد به خوشنامی همسرش بسته بوده.البته من نتونستم کتاب رو کامل بخونم ولی همینقدری که خوندم شباهتها بین تعریف شرف و خوشنامی بین غرب و کشورهای اسلامی موضوع جالبی بود البته با شدت و ضعفهای مختلف.

از اونجایی که بخشی از عنوان رشته "جنسیت" هست، اینجا دارن سعی میکنن که فقط مطالعات زنان نباشه و مطالعات مردان هم توش گنجونده بشه. از اونجایی که رویکرد جدیدی هنوز هم بخش زنان بسیار بیشتر بهش پرداخته میشه.

برای همین انتخاب یک موضوع از بین این همه موضوع جالب خیلی کار سختی تا ببینیم چی میشه.

۱۳۸۵ آبان ۱۱, پنجشنبه

حالم بدجور گرفته است. می تونم به زمین و زمان و همه چیز فحش بدم و بازم دلم خنک نشه.  اینکه دیگرانی بتونن تصمیم بگیرن که زندگی من به کجا بره و من هیج قدرتی برای عوض کردن مسیر ندارم اعصابم رو خورد می کنه. از امریکا و سفارت آمریکا و اون کارمندای احمقش هم متنفرم. حالم بده...