۱۳۸۵ مرداد ۶, جمعه

هفته پیش هفته شلوغی بود. برگزار کردن کارگاه آموزشی کلی انرژی می بره و خستت می کنه.هماهنگی ها؛بدو بدوها و نگرانی ها از اینکه مشکلی پیش نیاد استرس زیادی تحمیل میکنه. اولین تجربم بود و کلی یاد گرفتم. البته کامل هم نبود و نقص هایی داشت. حالا هم که احساس سرماخوردگی دارم. خوابم حسابی به هم ریخته. یعنی بیشتر کمبود خواب دارم. کارگاه شهرستان بود. بچه های خوب و فعالی بودن. کار سختی رو می خوان شروع کنن و در عین حال جذاب. چیزی که احتیاج دارن انگیزه و پشتکار بیشتره. مانع های زیادی دارن که به نظر من مهمترینش کمبود منابع مالی. ازبین بردن این مانع می تونه خیلی کمک کنه ولی کافی نیست. بچه ها معمولا داوطلبانه کار میکنن ولی یکی از مشکلات کار داوطلبانه کوتاه مدت بودنش. گروهی که بر پایه کار داوطلبانه باشه بعد از یک مدت نیروهاش دچار ریزش میشن و اگه نتونسته باشه افراد جدیدی رو جذب کنه فعالیتش متوقف میشه. منابع مالی و جذب نیروهای جدید دو تا عاملی هستن که به نظر من میتونه به ماندگاری سازمانهای مخصوصن سازمانهای غیر دولتی کمک کنه.

۱۳۸۵ تیر ۲۲, پنجشنبه

بعضی خبرها هم خوشحال کننده ان هم ناراحت کننده. خبر ویزا گرفتن عزیزترین فرد زندگیت خوشحالت می کنه چون موفقیت اون مثل اینه که تو موفق شدی و ناراحتت می کنه چون پشت سرش به جدایی فکر می کنی. یه جدایی که الان نمی دونی چقدر ممکنه طول بکشه. از خودت مرتب می پرسی که آیا طاقتش رو داری یا نه؟ می تونی تحمل کنی؟ وجوابی براش ندارم. جداشدنهای زیادی رو تو زندگیم تجربه کردم. همیشه نزدیکترین افراد زندگیم رفتن. فرودگاه برام محلی برای گریه کردنها و خندیدنها . این یکی سخت ترینشه. ولی با همه اینها خیلی خیلی براش خوشحالم. امیدوارم یه روزی باشه که دیگه نخوام بگم خداحافظ.

۱۳۸۵ تیر ۱۳, سه‌شنبه

توسعه و حقوق بشر

برگشتم خونه. خوشبختانه به خاطر بارونهای روزهای گذشته گویا هوا بهتر شده. البته بدون کولر نمیشه تحملش کرد. هوای هلند هم این اواخر گرم شده بود. اونجا به خاطر اینکه گرما طولانی مدت نیست معمولا خونه ها کولر ندارن. خوشحالم که تهران اینطور نیست چون احتمالا کباب می شدیم. دوره حقوق بشر با افرادی از سراسر دنیا خیلی آموزنده بود و البته سوالهایی رو هم برام مطرح کرد که مهمترینش اینه که چطور میشه به توسعه دست پیدا کرد که حقوق بشر کمترین آسیب رو ببینه؟این سوالها خیلی ذهنمو مشغول کرده البته باید خیلی بیشتر بخونم و یاد بگیرم تا شاید بتونم جوابی پیدا کنم. این دوره زاویه دیدم رو وسیع تر کرد. می خوام از این به بعد مسائل توسعه رو جدی تر دنبال کنم. چون وقتی دقت می کنی می بینی داشتن توسعه لزوما به معنای داشتن کشوری امن که همه آدمها از بودن درش لذت ببرن نیست. توسعه قربانیهایی هم داره.

۱۳۸۵ تیر ۱۰, شنبه

عضو جدید

جدیدترین عضو خانواده ساعت 12:15 نصف شب 8 تیر به دنیا اومد. یه دختر کوچولوی خیلی با نمک. منم خاله شدم. عکسا 17 ساعت بعد از تولدش گرفته شده. حدود 20 ساعت مامانش رو اذیت کرد تا به دنیا اومد. ولی خوشبختانه مامان و بچه حالشون خوبه. 10 روز زودتر به دنیا اومد. احتمالا می دونسته من اونوقت اینجا نیستم و کی می تونم ببینمش واسه همین زودتر اومده که خالش رو ببینه قبل از رفتنش:D



یاسمینا کوچولو


با ناخوناش همون ساعتای اول صورتش رو زخم و زیلی کرده.