۱۳۹۲ آبان ۲۲, چهارشنبه

نیویورک - شهر بی‌قیدی

نیویورک انگار شهر گذار است نه شهر همیشگی شدن. شهر موقتی بودن است. موقتی که گاهی برای همیشه میماند. در نیویورک انگار ماندگاری معنا ندارد. میشود عاشق نیویورک شد. نیویورک میتواند شهری شود که تو هیچوقت نخواهی ترکش کنی ولی اگر ماندنی شدی باید بدانی که روش زندگیت پایدار نخواهد بود. نیویورک نمیگذارد که تو ریشه بدوانی و بگذاری آن ریشه تنه درختی شود. ماندن در نیویورک کمی بی‌ریشگی میخواهد. شاید همین راحتش کرده به عنوانی پناهگاهی برای خیل مهاجران. تو در نیویورک میتوانی همانی باشی که جدا شدی و آمدی. نیویورک تو را همانطور که آمده‌ای میپذیرد. نیویورک شهر آدمها با ملیتها، قومیتها، جنستیها و مذهبهای بیشماریست که گاهی حتی اسمشان را نشنیده‌ای. در نیویورک میتوانی از خیلی از قیدها رها کنی خودت را. اصلا شهر تو را بی‌قید میخواهد و شاید تو هم از بندها گریخته‌ای و  ماوا گزیده‌ای در این شهر. انتظار ماندگاری از تو ندارد و انتظار شبیه دیگری بودن و حتی انتظار وفادار بودن به شهر. اصلا وفاداری خیلی واژه رایجی نیست در این گوشه معروف جهان.  نیویورک ترجیح میدهد هیج تعهدی ایجاد نکند و آدمهایش گاهی یاد میگیرند وارد تعهدهای شخصی هم نشوند. و یا اگر میشوند یادشان هست که عمر این وابستگی‌ها کوتاه باشد. نیویورک شهر عاشق شدنها و فارغ شدنهای کوتاه مدت است. و این گونه عاشق شدن میتواند تا آخر عمرت همراهت باشد در این شهر.  این صفتش هم تو را مجذوب میکند هم گاهی متعجب و غمگین. . 
آدمهای نیویورک، به نظر من، کمتر از آدمهای هر جای دیگری که دیده‌ام علاقه دارند وارد یک رابطه شخصی طولانی مدت شوند. نیویورک بهشت آدمهای اماتور و حرفه‌ای همزمان. شاید برای نیویورکیها رابطه کاری ارجحیت دارد بر هر رابطه شخصی. در نیویورک آدمها می‌آیند که پروفشنال شوند. نمی‌آیند ازدواج کنند یا خانواده داشته باشند.  بیشتر آدمها در نیویورک همخانه دارند و نه لزوما پارتنر و زندگی با همخانه راحتتر است برایشان. حریم خصوصیشان بهتر حفظ میشود. یادشان می‌آورد و دورشان نگه میدارد از هر باهم‌ بودنهای انتظار‌آور. ولی در این شلوغترین شهر دنیا، در این شهر پارتیها و بارها و رستورانها و خیابانهای پر از رهگذر. در این شهر پر نور. همچنان در آخر شب آدمهایی که حرفه‌شان و پولشان و مجرد بودنشان را به رخ دوست و آشنا میکشند، تنهاییشان را نمیتوانند پنهان کنند.