۱۳۸۶ شهریور ۸, پنجشنبه

زن خوب

یک ضرب المثل قدیمی که مادربزرگها خوب بلدن اینه که زن خوب باید در آن واحد که کلفت و  کدبانوی خوبیه ؛ تو رختخواب هم خوب سرویس بده. این روزها اضافه کنید باید پول هم  خوب در بیاره. ولی هنوز مثل قدیم ها نباید زیاد سوال و جواب کند.( آخه میدونید مردها خوششون نمیاد). فکر میکنید چند درصد از مردم تو جامعه ما هنوز فکر میکنن یه زن خوب باید این ویژگیها رو داشته باشه.

چند درصد از زنهای ما هنوز همین ضرب المثل رو تکرار میکنن و بهش اعتقاد دارن. اصلا چقدر از مردهای ما تغییر کردن تو این زمینه توی قرن اخیر؟

زن و مرد هر دوشون صبح زود از خونه میزنن بیرون. تو یه ساعتی برمیگردن. آقا میشینه پای تلویزیون ( خدا نکنه برنامه 90 یا یه چیزی تو این مایه ها باشه). خانومه یه راست میره تو آشپرخونه که قرمه سبزی رو بپزه. غذا آماده میشه آقا تشریف میارن میل میکنن. بعدش خانم دوباره تو آشپزخونه میشوره و میسابه. آخر شب خسته و کوفته. آقا هه بدون اینکه ذره ای همکاری کرده باشه انتظار داره خانمه الان مثل یه مدل و یا هنرپیشه غربی ( سعی کردم خیلی مودب باشم ) که همین چند ساعت پیش تو فیلم دیده خودشودرست کنه و همونطوری که تو فیلم پورنوی دیشب دیده در خدمت باشه. چون در غیر این صورت پایه های مقدس زندگی زناشویی به هم میریزه. که در صورتی که زنه قورمه سبزی نپزه و ظرفم نشوره قراره به هم بریزه. این وسط هم حق نداری بپرسی مثلا قرار بود فلان ساعت بیای چرا یه ساعت دیر کردی چون اقا بهشون بر میخوره و فکر میکنه که دارید کنترلشون میکنید. این جمله هم که هیچوقت از دهنشون نمیفته
"بازم گیر دادیا". بازم گیر دادیا برای همه چیز کاربرد داره. از خواستن اینکه شلخته نباشه تا اینکه وقتی قراری میذاره سر وقت باشه. خلاصه یادمون باشه یه زن خوب باشیم

مرتبط:

مردان ازدواج نکرده بیشتر در خانه کار می کنند

۱۳۸۶ شهریور ۷, چهارشنبه

به چی فکر کنم؟

هیچوقت اینقدر زندگیم بدون پیش بینی نبوده. الان در شرایط هر چه پیش آید خوش آید به سر میبرم. اصلا برنامه یکسال آینده ام معلوم نیست. همه چیز قروقاطیه. در آن واحد به هزارتا موضوع فکر میکنم. پایان نامم، ویزا، اپلای کردن برای دانشگاه، GRE و هزارتا چیز دیگه. تازه الان زمانیه که فقط باید متمرکز بشم و این پایان نامه لعنتی که انگار هیچوقت قرار نیست به سامان برسه رو تموم کنم. از امروز فقط یک ماه وقت دارم. نمیدونید چکار میشه که این یک ماه به هیچ چیز دیگه ای فکرنکنم؟

۱۳۸۶ شهریور ۵, دوشنبه

چرا انقلاب میکنم؟

والنتین مقدم در کتابش ( مدرن کردن زنان)  نقل قولی میکنه  ( البته این بخش از چاپ ۹۳ کتاب نمیدونم تو چاپ ۲۰۰۳ هم همینه یا نه ) از یک مکالمه که اوایل انقلاب بین یه کارگر و یک محقق در گرفته بوده. جالبه بخونیم ببینیم یه سری از ملت چطور فکر میکردن و دلیلشون برای شرکت تو انقلاب چی بوده.

اسم کارگر علی مراد و این مکالمه وقتی در میگیره که علی مراد از شهر نو داشته برمیگشته:
علی مراد: همشون رو سوزوندیم.شهر رو پاک کردیم.
محقق:  و زنها؟
علی مراد: خیلی هاشون جزغاله شدن.
محقق: تو کی؟ مال کجایی؟
علی مراد: من یک کارگرم . مال رضاییه. زن و بچه دارم.
محقق: تهران چی کار میکنی؟
علی مراد: اومدم تو انقلاب شرکت کنم.
محقق : تو رضاییه چه خبره؟
علی مراد: اونجا فقط یه جمبشه (!) ولی انقلاب اینجاست.
محقق: چرا انقلاب میکنی؟
علی مراد: اسلام، آزادی، فقر، ظلم.
محقق: دیگه چی؟
علی مراد: حیثیت
محقق: حیثیت؟
علی مراد: بله برادر! شاه حیثیت ما رو ازمون گرفت. او حق مردها رو ازشون گرفت. زن من الان کار میکنه. وقتی یه زن کار کنه از خانواده چی میمونه؟
محقق: تو از اسلام چه توقعی داری؟



علی مراد: اسلام حیثیت ماست. من میخوام خودم نون آور خانواده باشم. میخوام زنم تو خونه باشه غذا بپزه و  از بچه ها مراقبت کنه.ان شاا…


منبع: “مدرن کردن زنان” ، والنتین مقدم، ص ۹۰

۱۳۸۶ شهریور ۲, جمعه

مادربزرگم وشریعتی

وقتی مادر بزرگم رو شوهر دادن به پدربزرگم ۱۱ سال بیشتر نداشت. تعریف میکنه که اولین پریودش بعد از ازدواج بود یعنی در اصل قبل از بلوغ شوهرش داده بودن. اولین بچه اش رو سیزده سالگی میاره و دهمی و آخریش رو سی و هشت سالگی. هیچوقت هم سواد دار نشد. میگه حدود ۴۰ روز رفته مدرسه ولی از بس تو کوچه و خیابون اذیتش کردن و بد و بیراه بهش گفتن بی خیال شده. میتونم بگم نمونه کامل یه زن سنتیه که هنوز واسش فرزند پسر یه چیز دیگه است. الانم ۷۱ سالش. از مصیبت های دوره نوجوونی تو خونه شوهر که بگذریم میرسیم به در به در دویدنهاش دنبال بچه هاش از این زندان به اون زندان وقتی که این بچه ها تو دهه پنجاه با مفاهیم انقلابی و سیاسی آشنا میشن . از زندان این شهر به اون شهر. خلاصه بعد از انقلاب هم یکی از بچه هاش رو سر همین قضایا از دست میده وبه قولی بچه اش شهید میشه. اگرچه هنوز باید دنبال بقیه شون میدوید. هر ماه ۱۵ ساعت با اتوبوس میکوبیده تا برسه اوین تا یه ملاقاتی بگیره و بچه اش رو ببینه. تا بالاخره با تموم شدن دهه ۶۰ از این لحاظ یه خرده آروم بشه.
از دهه ۶۰ خیلی خاطره داره. از مشاجره ها وبحث هایی که به خاطر بچه هاش با مسئولین زندان داشته. توی یکی از همین مسافرت هاش به اوین سر حجابش بهش گیر میدن ( زنهای بختیاری معمولا موهاشون رو کامل نمیپوشونن) بهش میگن اگه روسریت رو نکشی جلو نمیذاریم بری بچه ت رو ببینی اونم میگه ما رسم نداریم، نمیکشم جلو. اینقدر پا فشاری میکنه که بالاخره زندانبان کوتاه میاد و این میره بچه ش رو میبینه. حتی این دنبال حق بچه ها رفتنش رو تا دفتر رییس دیوانعالی کشور ادامه میده.
به نظرتون مادربزرگ من یه الگو برای زن امروزیه ایرانیه؟ مادربزرگ  منم یه بچه تربیت کرده که حداقل در راه هدفش که  به نظرش انسانی  بود کشته شده. هر روز هم با زندانبان و هر کس که میتونسته سر بچه هاش در میافتاده. آیا مظهر مبارزه علیه بی عدالتیه و در نتیجه الگویی برای زن امروزی مسلمان؟
شاید یه خرده قاطی کردم ولی دیدم مادربزرگم خیلی شبیه الگویی هست که براش تعریف کردن به عنوان یه زن مسلمان. هم مبارزه. هم بچه های خوبی تربیت کرده. یعنی منظور شریعتی یه همچین زنی هست؟


من برای مادربزرگم خیلی احترام قائلم و واقعا خیلی از کارهاش ستودنیه. ولی آیا مادربزرگم میتونه الگوی من باشه؟ مادر بزرگم همون زن سنتیه که شریعتی بهش میتازه. ولی الگویی که برای یک زن مدرن معرفی میکنه همین خصیصه ها رو داره نه بیشتر. زن سنتی هم به موقعش وقتی فکر میکنه حق بچه اش و یا شوهرش و یا یه عزیزش رو دارن میگیرن ساکت نمیشینه ولی آیا این رو میتونیم یه شخص انقلابی بدونیم که علیه ظالم زمانه بلند شده و انقلاب کرده؟ نه. اون فقط به یک دلیل شخصی این کار رو کرده. نه میخواسته جلو ظلم و بیداد زمان بایسته نه چیزی . فقط میخواسته بچه اش از اون تو بیاد بیرون و کنارش باشه. آیا شما زن سنتی سراغ دارید که برای نجات بچه اش به هر در نزنه؟

۱۳۸۶ مرداد ۲۸, یکشنبه

احترام به حقوق خانم ها

این بخشهایی از یک مکالمه است که اخیرا با یک آقای محترم داشتم.

 - میدونید خانوم! فکر نکنم هیچ مردی به اندازه من به حقوق خانومها احترام بذاره. من خانومم رو خیلی دوست دارم و فکر میکنم باید به زن همه نوع محبتی کنی که برای محبت نره (!)جای دیگه. من خیلی تو کارهای خونه به خانومم کمک میکنم.

- چه عالی، این خیلی خوبه

(بحث ادامه پیدا میکنه تا به نوع پوشش خانمها میرسه)

- من اصلا نظرم رو درباره لباس پوشیدن به خانومم تحمیل نمیکنم. هر چی خودش دوست داره بپوشه.

- کار درستی میکنید به نظرم.

(بحث با شنیدن نظرات دیگران داغ میشود)

- ولی بعضی جاها رو که من میدونم چه آدمهایی هستن میگم چه لباسی مناسبتره. آخه من میفهمم مثلا فلان جا که میریم چه خبره و مردهای اونجا چطورن.

- خوب حتما خود خانومتون هم این رو تشخیص میده.

- آره ولی...

(چند دقیقه بعد)

- میدونید چیه خانوم! اصلا زنها تا نوک دماغشون رو بیشتر نمیبینن. من بیشتر میفهمم که کجا چطوریه. اصلا چرا باید خانوم من جواب سوال یه غریبه رو بده. من دیدم قیافه اون مرد رو. اصلا یه جوری نگاه میکرد. من بهش میگم فلان جا نرو. فلان لباس رو نپوش. گوش نمیکنه خانوم! آخه من بهتر میفهمم. من یک کیلومتر دورتر رو هم میبینم ولی اون فقط تا نوک دماغشو میبینه.

من بحث رو دیگه ادامه ندادم. چون نزدیک بود بین خانوم و آقا دعوا بشه. ولی اینکه ایشون کلی به حقوق خانومها احترام! میذاره نباید فراموش بشه.

۱۳۸۶ مرداد ۲۶, جمعه

شمارش سالها

یاد گرفته ام برای دوباره با هم بودن باید سالها رو شمرد. دفعه قبل تا ده شمردم. امروز دوباره از یک شروع کردم.

۱۳۸۶ مرداد ۲۵, پنجشنبه

تجاوز و جنگ

یک سری از زنها هستند که معمولا تاریخ ترجیح میده که اسمی ازشون برده نشه. چون وجودشون به "شرافت" اون کشور لطمه وارد میکنه. منظورم زنهایی که در جنگها قربانی تجاوز سربازهای دشمن میشن. جنگ اگه جون یک مرد رو میگیره برای یک زن هم عزیرش رو می گیره هم روحش و آخر سر شاید هم جونش. هیچوقت نخوندیم که چه بلایی سر زنهای ایرانی در جنوب اومد وقتی شهری مثل خرمشهر توسط سربازان عراقی اشغال شد و این زنها مورد تجاوز قرار گرفتند. ( یادمه یه فیلم ساخته شد که داستان حول محور یه همچین زنی بود ولی اسم فیلم یادم نیست). اعلام وجود این زنها به هیچوجه با "شرف"  یک ملت جور در نمیاد  پس چه بهتر که اسمی ازشون برده نشه. من فکر میکنم که چه تعداد زیادی از این زنها از طرف خانواده ها و اطرافیانشون طرد شدن بدون اینکه خودشون  نقشی در بلایی که سرشون رفته داشته باشن. اون ضربه روحی  ناشی از تجاوز ( که همیشه یکی از کابوس های هر زنی هست چه در جنگ و چه در صلح) با این طرد و این حذف شاید خیلی سخت تر و وحشتناکتر از مرگ باشه. همیشه وقتی تو یه کشوری جنگ میشه من به فکر زنهای بی پناهی میفتم که علاوه بر مصیبتهایی که مردها میکشن، باید مصیبت و هراس از تجاوز رو هم همه جا با خودشون داشته باشن. با یک فرق که اون مردها شهیدن و  قهرمان ولی این زنها مایه ننگ یک ملت. دوست دارم بدونم چه بلایی سر اون زنهای خرمشهری اومده. چه کار میکنن و کجا هستن؟ چند نفر از اون زنها مجبور شدن بعد از اون بلاها به روسپی گری روی بیارن؟ آیا هیچوقت تونستن به زندگی عادی برگردن؟همسراشون باهاشون چطور رفتار کردن آیا دوباره پذیرفتنشون؟ ( البته این ادامه رابطه زناشویی بعد از هر تجاوز خودش یه مورد خیلی مهمه که جای کلی کار و بحث داره) اصلا اینها کجای تاریخ یک کشور قرار میگیرن؟ مطمئنا بخشی از تاریخ دلاوریهای یک ملت نیستن.

۱۳۸۶ مرداد ۲۴, چهارشنبه

همین...

فکر میکنید چند روز دیگه، روزی 8-10 ساعت پشت میز بشینم آتروز میگیرم؟ این روزها همش در حال نالیدن از درد دست و پا و کمرم . شدم عینهو مادربزرگم. استرس پایان نامه رو هم به همه این دردها اضافه کنید میشه قوز بالا قوز.

ولی در کنار اینا، اتفاقات خوبم میفته و اون وقتی  که یه خوب اونور خط نشسته، باهات حرف میزنه، بهت روحیه میده و حرفهای قشنگ میزنه، اونوقت انگار همه دردها و غصه ها در عرض چند دقیقه دود میشن میرن هوا.

۱۳۸۶ مرداد ۲۱, یکشنبه

مردان ظریفتر

یه مدت پیش مطلبی درباره تغییر مردانگی تو ایران نوشتم که عکس العمل های خیلی مختلفی داشت. گفتم شاید یکی از دلایلش موضوع عرضه و تقاضا باشه یعنی شاید دخترها خیلی از تیپهای مردونه قدیمی خوششون نمیاد و در نتیجه پسرها هم از اون نوع تیپ فاصله میگیرن و به سمت ظریفتر شدن پیش میرن. امروز دیدم که بی بی سی نتیجه یه تحقیق رو چاپ کرده که نوشته زنها اینروزها به چهره های زمخت مردونه به اندازه سابق علاقه ای ندارن. چون مرد با چهره ظریفتر رو مهربونتر میدونن و "  مرد با چهره  "زنانه تر"  را وفادارتر، متعهدتر، گرمتر و پدری موجه تر ارزیابی کرده اند". اینطوری پس بخشی از تئوری من ثابت شده.

۱۳۸۶ مرداد ۱۸, پنجشنبه

حقوق جنسی

حقوق جنسی از اون دسته از بحثهایی که هنوز تو ایران جا نیفتاده. اینکه یه زن بدونه توی رختخواب به جز اینکه بذاره شوهرش باهاش بخوابه، یه سری حق و حقوقی هم داره که باید طرفش رعایت کنه شاید برای خیلی از زنهای ایرانی ( منظورم نسل جدید تحصیل کرده طبقه متوسط شهری اون هم در شهرهای بزرگ نیست، منظورم عامه مردمن) جا نیفتاده باشه. اینکه از شوهرش بخواد برای جلوگیری نه فقط از حامله شدن بلکه از بیماریهای مقاربتی کاندوم استفاده کنه و این  حقشه که این رو بخواد خیلی پذیرفته نیست. خیلی شنیدیم که زنها گفتن:" اخه شوهرم خوشش نمیاد،میگه لذت نمیبره.منم که نمیتونم کاری کنم". و حالا آمار زنهایی که این طوری از شوهرهای آلوده به ایدز، بیمار میشن، بماند.یکی دیگه از این حقوق جنسی همون حق لذت بردنه زمان رابطه جنسی که زن بدونه که وظیفش فقط این نیست که دراز بکشه و تیرآهن های سقف رو بشماره، بلکه باید توی این رابطه بدونه که حقشه به اندازه شوهرش یا پارتنرش لذت ببره.خیلی از دوستام بودن که با اینکه جز همون گروه تحصیل کرده بودن و البته از نظر اجتماعی هم فعال بودن ولی هیچوقت اسم کلی توریس رو نشنیده بودن و نمیدونستن که همچین عضوی در بدنشون وجود داره که مهمترین اندام جنسی زن برای لذت بردن از یک رابطه است. کارکردش رو هم نمیدونستن و همه تابع همون تصور غلط بودن که رابطه جنسی همون اینترکورس. خیلی از زنها ( اگر چه بعضی از آمار میگه بیشتر از 50 درصد زنها) از رابطه اینتر کورس لذت نمیبرن (هر چی هم فروید یا طرفداراش بگن که این زنها هنوز به بلوغ جنسی نرسیدن چونکه فقط از طریق کلی توریس لذت میبرن. البته الان ثابت شده که خیلی از نظریه های فروید درست نیست که به نظرم اینم یکیشونه) یه همچین زنهایی باید بدونن که این بخشی از حقوقشون که از شوهر یا پارتنرشون بخوان که به این لذت رو تو این رابطه به اونها بدن. میدونم در کلاسهای دو ساعته قبل از ازدواج بیشتر به آموزش طرق جلوگیری از بارداری پرداخته میشه و به این مباحث که خیلی اساسین در یک رابطه سالم پرداخته نمیشه.

حقوق جنسی مخصوصا برای زنها از بحث های جدید که خیلی از گروههای فمنیستی و فعالان زنان در سراسر جهان کمپینها و پروژه هایی رو برای آموزش اونها به زنها شروع کردن. فکر کنم مهمترین شعارش هم این هست که من به عنوان یک زن حق دارم از یک رابطه جنسی سالم لذت ببرم.

۱۳۸۶ مرداد ۱۶, سه‌شنبه

کسی نمی آید...

کلی نوشته بودم همش پرید. حوصله هم ندارم دوباره بنویسم. این روزها نه زیاد وبلاگ میخونم نه خبر.حوصله خبرهای بد رو اصلا ندارم. مطمئنم اینقدر اتفاق میفتن که عادت میکنیم و بی تفاوت میشیم.مثلا وقتی شرق رو بستن دیگه شکه نشدیم.اگرچه معذرت خواهی شرق به نظرم حقیرترین کاری اومد که میتونست انجام بده برای ثابت کردن بی گناهیش. اگر اینقدر جرات نداشتن چرا اصلا همچین مصاحبه ای رو انجام دادن.  بیشتر برای بچه هایی که کارشون رو دوباره از دست دادن متاسفم.

میگن شماهایی که ایران نیستید وقتی خبرها رو میخونین فکر میکنید چه خبره تو کشور. در حالیکه اگه برید میبیند ملت نه واسشون مهم که یه سری رو بدون محاکمه میکشن و نه اینکه یه سری دارن تو زندان شکنجه میشن. تازه میگن خوب شد که کشتنشون فلان فلان شده ها. البته من از انتخابات قبلی ریاست جمهوری امیدم رو به این ملت از دست دادم.با صد سال پیش فرقی نکردن فقط اون وقت سوار الاغ میشدن الان سوار ماشین. من خیلی وقته که منتظر نیستم که کسی بیاد که "مثل هیجکس نیست".

۱۳۸۶ مرداد ۱۰, چهارشنبه

بازم روزمره

دیروز دوستم از ایران اومد و من دیگه تو این خونه تنها نیستم. کلی حرف داریم که با هم بزنیم که حوصلمون سر نره. هفته گذشته روزهام پر شده بود از درس خوندن و فیلم دیدن. چند تا فیلم دهه 50 دیدم  مثل "بعضی ها داغشو دوست دارن" و " آواز خواندن زیر باران" که این آخری رو از ترانه ها و رقصهاش کلی لذت بردم. البته داستان هر دوفیلم همون ماجراهای عشقی نه چندان جذاب سینمای دهه 50 بود. داشتم فکر میکردم این فیلم ها اون روزها که به ایران میومدن چه جمعیتی رو میکشوندن به سینما ها مخصوصا برای دیدن بدن نیمه برهنه مرلین مونرو. البته دو سه تا فیلم دیگه الان گرفتم که ببینم: معلم پیانو، سولاریس و شهر خدا که تعریف آخری خیلی شنیدم. که به خاطر تمدید نکردن به موقع 10 پوند جریمه شدم که حسابی حالم گرفته شده بابتش. اخه فیلم ها رو باید هر روز تمدید کنم در غیر این صورت ساعتی 80 پنس جریمه میشم. 

این روزها حسابی درگیر شریعتی هستم و انقلاب ایران و شرایط اواخر رژیم شاه. هنوز به نتیجه نرسیدم که شریعتی رو تو چه دسته ای بذارم بعضی ها اونو رادیکال میدونن. بعضی توی مدرن اسلامیست ها و میانه روها طبقه بندیش میکنن. حالا یه خرده بین اینها دارم گیج میزنم. اینکه چقدر جمهوری اسلامی به ارای شریعتی که خیلیها اونو معمارش میدونن نزدیکه. که من فکر میکنم خیلی. شاید خیلی از هوادارای شریعتی اعتقاد نداشته باشن. حیف شد واقعا شریعتی یه سال قبل از انقلاب مرد اگه بود حالا من میدونستم چی فکر میکرد. شایدم یکی میشد مثل بازرگان. همینطور دارم چرت مینویسم هرچی میاد به ذهنم میگم.

برم ببینم چه خاکی با این پایان نامه باید به سرم کنم.