۱۳۸۶ تیر ۷, پنجشنبه

زنهای سرد مزاج

درباره اینکه زنها از نظر جنسی سرد مزاجن خیلی شنیدیم و هنوز هم میشنویم. اینکه اکثریت جامعه فکر میکنن که زنها در مقایسه با مردها میل جنسی کمتری دارند هم همچنان به قوت خودش باقیه.  رادیکال فمنیستها اعتقاد دارن که از اواخر قرن 19 و با ورود کتابهای س ک س ولوژی و ایجاد و رشد دانش س ک س ولوژی این باور که زنها در مقایسه با مردها خواست جنسی کمتری دارند و در برقراری رابطه جنسی تمایل کمتری دارند شکل گرفت. اواخر قرن 19 اولین مطالعات درباره طبیعت جنسی زنان و رفتارهای جنسیشون شروع شد. این مطالعات در دهه های اول قرن بیستم باعث شد که عده ای از فمنیستها با کمک دانش جدید درباره امیال و خواسته های جنسی زنها حرف بزنن و براورده شدن اونو جز حقوق فردی یه زن بدونن.


اینکه  تا الان این تفکر عدم تمایل بیشتر زنها به رابطه جنسی و سرد مزاجی اونها همچنان ادامه داره میتونه دلایل مختلفی داشته باشه که از نظر من بیشتر از کمبودهای آموزشی ناشی میشه.  زنها از همون ابتدا آموزش میبینن که باید از خواسته های جنسیشون صحبت نکنن. یاد میگیرن که داشتن میل جنسی در مردها وجود داره. بیشتر دخترها این عبارت رو بارها شنیدن که باید مراقب باشن که ازشون سوء استفاده نشه. این یعنی اینکه اگر در ارتباط با مردی قرار گرفتید امکان ایجاد یک رابطه جنسی است که در هر صورت به ضرر شما تموم میشه. همیشه به ما گفته شده که رابطه جنسی در اصل به خاطر لذت مرد هست و معمولا به عنوان یک زن لذتی نیست و اگر هست اندکه. دخترها با این طرز تفکر بزرگ میشن و بدون داشتن ذره ای آگاهی از اینکه یک رابطه جنسی امکان داره چی باشه وارد زندگی زناشویی میشن. هیچکس به اونها قبلا نگفته که قرار شب اول ازدواج چه اتفاقی بیفته و اصلا قرار اون و شوهرش چه کار کنن. بیشتر مردها هم آموزش ندیدن که شب اول باید با همسرشون چطور برخورد کنن. عطش داشتن رابطه و انجام هر چه زودتر اون – مخصوصا در مردها- باعث میشه بدون انجام هیچ مقدماتی بخوان هر چه زودتر برن سر اصل قضیه. زن در این رابطه بدون اینکه هنوز به طور کامل تحریک شده باشه یک رابطه بدون لذت همراه با درد رو شروع میکنه که خاطرش همیشه تو ذهنش باقی مونده. بقیه رابطه های زندگی هم تقریبا به همین منوال پیش میره به طوریکه بعد از یه مدت زن هیچ علاقه ای نداره به چنین رابطه ای که هیچ تحریک و ارگاسمی درش وجود نداره و در نتیجه  به سردمزاجی متهم میشه و خیلی زود این عدم خواسته زن به داشتن رابطه جنسی باعث بروز مشکلات خانوادگی میشه. از طرف دیگه هم اگر زنهایی باشن که خواسته جنسیشون رو بیان کنن و بگن که از اون لذت میبرن و در رابطه با طرفشون برای داشتن رابطه پیش قدم بشن به چشم یک زن غیر عادی بهشون نگاه میشه. در خیلی از موارد شوهراشون با دید شکاکانه بهشون نگاه میکنن. یعنی برخی از مردها در عین حالی که سرد مزاجیه همسراشون گله دارن از طرفی هم خیلی مایل نیستن که از زبون اون تمایل جنسیشون رو بشنون. در اصل نمیدونن چی میخوان. در این بین خیلی از زنهایی هم که خواسته جنسی طبیعی دارن ترجیح میدن ماسک سرد مزاجی بزنن که با تهمتهای اخلاقی روبرو نشن.


مرتبط:


یک روش درمانی جدید برای افزایش میل جنسی زنان - ممنون از حاجی کنزینگتون به خاطر لینک

۱۳۸۶ تیر ۳, یکشنبه

چطور زن شدم

نمیدونم افراد اولین دانسته هاشون درباره کارکرد جنسی بدنشون چطور یاد گرفتن. من شخصا اولین معلمهام در این زمینه هم کلاسیهای دوران راهنمایی بودن که با قایمکی اوردن کتابهایی از کتابخونه پدرومادرشون سعی داشتن یاد بگیرن که پریود شدن یعنی چه؟ بلوغ چیه؟ و اصلا بچه چطوری به وجود میاد. منم از روی همین کتابها و شاید بر اساس داده های نه چندان صحیح همکلاسیهام یاد گرفتم. بلوغ برای یک زن زمانی که پریود میشه و حالا پریود یعنی چه؟ اینقدر همه این کلمات تا سالها بعد برایمان تابو بود که وقتی معلم مرد فیزیک از پریود زمانی حرف میزد همه ما ریز ریز میخندیدیم و سرهامون رو پایین مینداختیم. هیچ بزرگتری بهم نگفت که خونریزی ماهیانه برای چیه و کی قرار باشه. هیچکس بهم نگفت که دوران بلوغ که سینه ها بزرگ میشن  خیلی درد دارن. اینها رو خودم فهمیدم وقتی با خوردن ضربه ای اتفاقی دردشو حس میکردم و همیشه البته با خجالت همراه بود این بزرگتر شدن و سعی میکردم قایمش کنم. همیشه قایم میکردم زنانگیم رو. وقتی هر ماه درد پریود رو میکشیدم کسی مخصوصا اعضای ذکور خانواده نبایست میفهمیدن که من پریودم و دردم رو و اشکم رو باید قایم میکردم مثل سینه هام. هیچوقت زن شدنم مایه خوشحالی نبود. سرشکستگی بود که باید پنهان میشد. کسی درباره اش با من صحبت نکرده بود. بزرگ که شدم همه چیز را خودم فهمیدم. دیگه دوست نداشتم که قایم کنم. ولی اینقدر در طول سالها درباره اش صحبت نکرده بودم که حالا حالت ادم لالی را داشتم که میخواست تازه زبون باز کنه. این روزها خیلی حسرت میخورم که چرا کسی اونوقتها چیزی بهم یاد نداد. حتی اون روزهایی که ما رو از داشتن رابطه با پسرها میترسوندن هیچکس از امکان تجاوز و خطر همیشگیش با من حرف نزد . دلم برای نا آگاهی ها و نادانسته های دوران نوجوونیم میسوزه. وقتی فکر میکنم الان هزاران نفر مثل اون روزهای منن بیشتر دلم میسوزه. این روزها این موضوعا فکرمو مشغول کرده. نمیدونم چند نفر تجربیات مشابه من رو داشتن ولی فکر نمیکنم تعداد کمی باشن.

۱۳۸۶ تیر ۱, جمعه

چرا خودت رو فروختی؟

" داستان یک شهر" احمد محمود رو تازه تمام کردم. البته " همسایه ها" که در اصل قسمت اول داستان زندگی قهرمان قصه یعنی " خالد" نخوندم. مدتها بود که رمانی رو دست نگرفته بودم که تا تمومش نکنم زمین نذارم.یادم نیست آخرین بار کی اینطور رمان خوندم. " داستان یک شهر" از اون مدلها بود که 600 صفحه رو تقریبا بدون وقفه خوندم. با اینکه میشه از همون اوایلش تقریبا حدس زد که ته داستان چیه ولی اینقدر روون نوشته شده که باهاش میری تا آخرش. برای من داستان بگیر و ببندهای حزب توده بعد از مرداد 1332 محور اصلی داستان نبود. " شریفه" فاحشه بندر لنگه برای من مرکز داستان بود. شریفه که نوجوونی با یه راننده کامیون فرار میکنه و برادرش به پدرش قول میده که آبروی رفته شده خونواده رو با پیدا کردن وکشتنش دوباره احیا کنه. برادر آرزوی پدر رو برآورده میکنه در حالیکه خودش رو هم بعد از عذاب وجدانی که بهش دچار میشه به کشتن میده. قهرمان داستان احمد محمود در عین حال که شریفه براش یه فاحشه بود که شبها رو با عطر تنش سپری کنه ولی همزمان حرفهای مردم درباره پست و بی ارزش بودن یه فاحشه آزارش میده.البته این آزار باعث عکس العمل و اعتراضی از جانب اون نمیشه. قهرمان داستان در برخورد با یه فاحشه دو دله نه در برابر مردم ازش دفاع میکنه نه مثل مردم اونو کم مایه میدونه. نویسنده نتونسته با خودش کنار بیاد که با یه فاحشه باید چطور برخورد کرد. وقتی مردم میگن:


- " اصلا چه معنی داره که برا خاطر یه فاحشه از مردم ارس و پرس بکنن؟... ئی طور زنا جامعه رو فاسد میکنن. میباد مثه موش دمبشونو بگیرن و لاشه شونو بندازن تو چال و خاکشون کنن و السلام!" (داستان یک شهر، احمد محمود، تهران، انتشارات امیرکبیر،چاپ اول،1360 ص 282)


قهرمان داستان سکوت میکنه ولی عوضش یه زنه دیگه که اونم فاحشه است جواب مردهای دیگه رو میده:


" هر چی بود برا خودش بود. بد بود یا خوب بود به کسی ربطی نداره. از کجا معلومه شماها عملتون خیلی بهتر از شریفه باشه؟ ... تا زنده بود که هیچکدومتون درد دلشو نپرسیدین که ببینین چرا جنده شده. حالا همتون برام آدم شدین. برام صالح شدین... اگر جنده س کی جنده ش میکنه؟... همی شماها..."( همان،ص 287)


داستان یک زن روسپی حالا حالاها ادامه داره. الان هم ادبیات مردم با حدود 50 سال پیش زیاد فرقی نکرده. امروزه هم این زنها رو یا سنگسار میکنن. یا برادری، پدری کسی پیدا میشه و لکه ننگ! رو از دامن شرف خانواده! پاک میکنه. البته باز هم کسی از فاحشه نمیپرسه چرا خودتو فروختی.

۱۳۸۶ خرداد ۲۸, دوشنبه

اندر خم کلمات فرنگی

ترجمه یک متن انگلیسی به فارسی که کلی کلمه درباره روابط جنسی داره واقعا کار مشکلیه. برای خیلی از کلمات معادل فارسی وجود نداره و یا اینکه من اینقدر سوادم کمه که معنی براش پیدا نمیکنم. مثلا برای Hardcore و یا Foreplay من نمیدونم چه معادل فارسی وجود داره. س ک س و intercourse رو هم همه جا باید رابطه جنسی معنی کرد و هیچ کلمه دیگه ای براش نمیشناسم. میدونم سر خیلی از کلمه های که داریم همینطور از انگلیسی می گیریم همین مشکلات وجود داره. مثلا معادل Gender رو ما تو ایران جنسیت میگرفتیم در حالیکه خارج از کشور بیشتر میگن جنسگونگی حالا بگذریم که من جدیدا فهمیدم که دوران قاجار جنسیت رو مثل اینکه معادل نژاد به کار میبردن. فرهنگستان ادب هم گویا هنوز اندرخم کش لقمه و درازآویزه. کاشکی حداقل کسایی که دستی تو ادبیات دارن یه فکری برای معادل سازی این کلمه های جدید بکنن چون واقعا به نظرم وضع بدیه و واسه یه ترجمه میمونی. اگه کسی جایی رو سراغ داره که برای این کلمات معدلهای فارسی تعریف کردن بگه لطفا. البته کلماتی  که بشه در متن چاپی استفاده کرد.

۱۳۸۶ خرداد ۲۵, جمعه

لذتهای کوچیک

سیگارم رو روشن کرده بودم و داشتم از تپه دانشگاه پایین میومدم. یهو فکرم رفت سمت خیابون وصال و سینما فلسطین وقتی یک بار با اینکه هوا تاریک بودم سیگارم رو روشن کردم، چشمهای تعجب زده افرادی که از کنارم رد میشدن و نگاه سنگینشون باعث شد که بعد از یکی دو پک سیگارم رو خاموش کنم. داشتم فکر میکردم که اینجا فرقش با اونجا چیه که حتی سیگار کشیدن هم قابل تحمل نیست . زمان مادربزرگم گویا راحت تر با این قضایا ملت برخورد میکردن و زنها راحت قلیون می کشیدن. ولی حتی این اواخر تو تهران قلیون برای دخترها ممنوع شد و مردم دخترهایی رو قلیون میکشیدن با نگاهشون میخوردن. همین مردم اونهایی بودن که مرتب در حال ناسزا گفتن به دخترهایی بودن که طرز لباس پوشیدن و یا آرایششون به نظر اونها وقیح و زننده میومد. وقتی راحت روی چمنهای دانشگاه دراز میکشم و بدون استرس از نگاههای پر از شهوت و پر از سرزنش به ابرهای بالای سرم خیره میشم درحالیکه باد لای موهام می پبچه دلم میگیره واسه همه دوستام و دخترهایی که میشناسم و نمیشناسم که شاید  تا آخر عمرشون نتونن لذت همین خوشی های کوچیک رو حس کنن. وقتی هر بلوز رنگی رو که میخوام میپوشم و کسی نیست بهم بگه دخترک جلف با این رنگ میخواد پسرها رو دنبال خودش بکشونه، دلم میگیره واسه همه دخترهایی که دارن سر رنگ روسریشون بازخواست میشن. چقدر سهم دخترهای سرزمینم از لذت کمه. اینقدر کم که گاهی قکر میکنم غیر قابل تحمله ولی می بینم هنوز هم شور زندگی درشون وجود داره هنوز هم سعی میکنن روسریهای رنگی سر کنن و سیگاری رو هر چند دور از چشم، در کافه ها و حیاطهای پشتی دانشگاه، دود کنند تا لحظه ای حس یک لذت کوتاه مدت روی لبهاشون بشینه.

۱۳۸۶ خرداد ۲۳, چهارشنبه

استراحت

یه هفته گذاشتم واسه استراحت. دارم کتاب می خونم و فیلم میبنم. اینجا هوا چند روزه آفتابیه و میشه با خیال راحت رو چمن ها دراز کشید و کتاب خوند. اولین باره امتحان میکنم. تو ایران که حیاط چمن دار نداشتیم تو پارک هم محل این " لوس بازیها" نبود. دارم کتاب اسرار گنج دره جنی از ابراهیم گلستان رو میخونم. مدتی بود رمان ایرانی نخونده بودم. خیلی حال داد وقتی تو کتابخونه دانشگاه SOAS یه عالم کتاب شعر و رمان فارسی پیدا کردم. کتاب راهیان شعر امروز هم که یه کتاب کوچیک جیبی بود که وقتی بچه بودم جز برنامه های تابستونی حفظ کردن چند تا از شعراش بود هم پیدا کردم و کلی ذوق زده شدم.  حالا یه هفته شعر میخونم و رمان و فیلم میبینم. به دلیل علاقه مند شدن به تاریخ هم فیلم های قرن 19 مخصوصا از زنهای معروف اون دوران فعلا جز فیلم های مورد علاقه ام شده و دیروز یه فیلم دیدم محصول 1955 از زندگی یه کورتیزن قرن 19 به نامه Lola Montez اگه فیام قدیمی نبود جذاب تر بود. فیلم بعدی درباره قاتل زنجیره ای معروف لندن تو قرن نوزدهم به نام جک د ریپر که جدیدا بهش علاقه مند شدم. فیلم با شرکت جانی دپ به اسم From Hell.این جک در ریپر - که فقط زنها روسپی رو میکشته و بعضی از اعضای بدنشون مثل رحمشون رو ازشون جدا میکرده- هیچوقت معلوم نشد که کیه و هنوز یکی از رمزهای تاریخ مونده . این چیزها رو وقتی ساعت 3 نصفه شب بخونید اصلا حس خوبی بهتون دست نمیده پس مثل من نصف شب نخونید دربارش.

۱۳۸۶ خرداد ۱۹, شنبه

روزمره

بالاخره مشقام تموم شد. همه پیپرهام رو تحویل دادم. دو روز قبلش رو با بیخوابی و استرس گذروندم. آخه باید راس ساعت 3 کارهامون تحویل بدیم و اگه دیر میشد ازنمرمون کم میکردن. چند ساعتی که شب قبلش تونستم بخوابم همش خواب میدیدم که دیر کردم و دارم به منشی گروهمون التماس میکنم که بذاره کارامو تحویل بدم. با همه این نگرانیها تموم شد و به قولی خلاصصص ( با کسر خ). حالا فقط پایان نامه مونده که باید تا اخر تابستون تحویل بدم و دیگه آخرین کار فوق لیسانسمه. هنوز نمیدونم قرار بعدش کجا باشم و چه کار کنم و حتی کجا زندگی کنم. یه جورایی خنده داره که آدم ندونه مثلا توی اکتبر قرار کجای دنیا باشه. باید منتظر موند و دید چی میشه. چند روز آینده رو با یه دوست خیلی خوب که از آمریکا اومده اینجا میگذرونم. یه دختر خیلی پر انرژی و مهربون که با اینکه پدرش ایرانیه تازه فارسی رو داره یاد میگیره و فوق العاده حرف زدنش شیرینه. دانشگاه کلمبیا داره دکترای خاورمیانه شناسی میخونه. دارم از فرصتی که اینجا باهامه استفاده کنم و یه سری چیز یاد بگیرم چون منم دلم میخواد بعدن همین رشته رو ادامه بدم واسه همین امروز در اولین روز بعد از خلاص شدن از کارام رفتیم کتابخونه وچند تا کتاب درباره فلسفه ها و تئوریهای سیاسی گرفتم. اگه بخوام این رشته رو بخونم باید حسابی چیز یاد بگیرم و جبران کم کاریهای ایرانم رو کنم. تو طول تابستون هم قرار هفته ای یه روز برم و با یک سازمان غیر دولتی که در زمینه زنهای کشورهای مسلمون کار میکنه به طور داوطلبانه همکاری کنم. خبرها رو همین جا تمام میکنم. تا روزی دیگر و برنامه ای دیگر ایام به کام.

۱۳۸۶ خرداد ۱۲, شنبه

استاد ضد فمنیست عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی

استادی که ترم اول مطالعات زنان دانشگاه تهران سر کلاس نظریه های فمنیستی کلی نظریه ضدفمنیستی به ما درس میداد الان شده عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی:دکتر حسین کچوییان. چه شود. دیگه مطمئنا نظرش رو عملی میکنه و باید فاتحه رشته مطالعات زنان رو خوند. این استاد عزیز اینقدر از ما بدش میومد که یه بار که یکی از سمیناراش رفتیم بدون رو دربایستی گفت که اصلا خوشش نمیاد ما رو ببینه. نمره یکی از پیپرهام رو هم که نقد یه مقاله ضد فمنیستی بود فکر کنم داد 12 چون فکر کنم کمتر از اون نمیتونست بده. این استاد محترم حدود 14 سال تو انگلیس درس خونده و دکترای جامعه شناسی داره - راستی توجه کردید بیشتر راستیها تو انگلیس درس خوندن- و از طرفدارای سرسخت آقای مصباح یزدیه.
مرتبط با نظرات استاد گرامی سر کلاس:

فمنیسم

رشته نامشروع

۱۳۸۶ خرداد ۱۱, جمعه

ترمیم بکارت

دوختن پرده بکارت موضوع جدیدی حداقل برای دخترها و زنهای ایرانی نیست. از دوران نوجوونی داستانهای زیادی از دوستا و همکلاسیهامون در این باره شنیدیم. مهمه که شب ازدواج باکره باشی. مهم نیست که قبلا از دستش دادی و دوباره خودتو دوختی یا هیچوقت س ک س نداشتی. مهم اینه که طرفت باور کنه که کالایی که به دستش رسیده آکه ( همون آک بند). الان نمیخوام درباره خوب بودن و یا بد بودن و اینکه یه جور دروغه و اینها صحبت کنم. خیلی وقت پیش دربارش نوشتم. موضوعی که بهش فکر میکنم اینه که در برابر زنی که فکر میکنه باید دوخته بشه چون اونوقت میتونه راحتتر تو جامعه اش زندگی کنه چه عکس العملی باید نشون داد. میتونیم محکومش کنیم چونکه ارزش خودش رو در حد یک کالا تنزل داده و یا بر عکس میتونیم این کارش رو توجیه کنیم و بهش حق بدیم چون اونجوری راضی تره ( یعنی اونطوری دیگه تحت آزار و اذیت خانوادش و اطرافیان و احتمالا همسر آیندش قرار نمیگیره). وجه دیگه که باید کار فرهنگی کنیم تا این فرهنگ مردسالار رو عوض کنیم رو میدونیم. ولی موضوع اینه که در حال حاضر بهتره چه عکس العملی نشون بدیم . تو فرانسه کلینیکهایی بوجود اومدن که این کار رو برای زنهای مسلمون انجام میدن. کارشون قابل تاییده؟ یا دارن یه فرهنگه غلط رو بازسازی میکنن ؟ یا امکان یه زندگی بدون دردسر رو برای بعضی از زنها فراهم میکنن؟ خودم دارم هنوز به نتیجه ای نرسیدم سر این قضیه. لطفا موضوع رو با حق کنترل زن بر بدن خودش قاطی نکنیم (که حداقل برای من یه اصل غیر قابل انکاره) . موضوع یک جواب کوتاه مدت برای یک پدیده است جدا از راهکار بلند مدت تلاش برای تغییر رسم غلط.

دبستان دوشیزگان

وقتی بی بی خانم استرآبادی، اولین مدرسه دخترانه تهران رو تاسیس کرد اسمش رو گذاشت " دبستان دوشیزگان". علما و مذهبیون کلی مخالفت کردن که خلافه شرعه و کلی شب نامه علیه مدرسه چاپ کردن. یکی از دلایلی که گفتن شاهکاره. گفتن چون اسم مدرسه دوشیزگانه و دوشیزه به معنای باکره است، این اسم شهوت انگیزه!!!

منبع: بی بی خانم استرآبادی و خانم افضل وزیری، به قلم نرجس مهر انگیز ملاح ( نوه بی بی خانم)، ویراستار: افسانه نجم ابادی، بهار 75