۱۳۸۶ فروردین ۲۷, دوشنبه

ولور

فیلم ولور رو دیشب دیدم. با اینکه داستان پر از تراژدیهای مختلفه  ولی از همان تیتراژ اول فیلم پر از زندگیه. پر از رنگ. پر از تلاش برای زنده بودن و ادامه دادن. داستانهای شک اورش نمی ذاره به این فکر بیفتی که زندگی به این اشغالی چرا باید ادامه پیدا کنه. بلکه ادامه پیدا میکنه چون اتفاقهای خوبی قراره بیفته. یه جورهایی من رو یاد مثل آب برای شکلات انداخت. البته شاید حال وهوای اسپانیایی فیلم این طور القا کرد. داستان زن جوانی ( پنلوپه کروز) که همراه دختر 14 ساله اش با شوهری که همیشه مست است و بیکار زندگی میکند و صبح تا شب مشغول کار تا چرخ زندگی بگردد. داستان به نظرم کاملا فمینستی اومد. زنی قوی که بار همه سختیها را همراه با عطش زندگی به دوش میکشد. همبستگی بین زنها خیلی خوب تصویر شده بود. زنهایی که معمولین و هر کدوم به سختی و کارهای سطح پایین زندگیشون رو میگذرونن ولی در عین حال همه خوشحالن و خوشحالیشون به توی بیننده منتقل میشه. زنهایی که همیشه کنار همن. هم رو خوب میفهمن وسعی میکنن هر کدوم به نحوی قسمتی از ناراحتی تو رو کم کنن. ولور رو حتما ببینید.

۱۳۸۶ فروردین ۲۴, جمعه

خودم...

این روزها همش دارم خودم را کنکاش میکنم. به خودم مثل یک موجود عجیب که تا حال ندیده ام نگاه میکنم. دارم کشف میکنم که چقدر از زندگیم را برای خودم زندگی نکرده ام و برای دیگران زندگی کرده ام. به عقب نگاه میکنم میبینم که همیشه خواسته ام مورد قبول باشم. همیشه سعی کردم حضورم و سخنم باعث ازار نباشد. خودم را سانسور کرده ام. در اصل خودم نبوده ام. این روزها با نگاه به عقب و واکاوی خودم هر لحظه تلنگری به روحم میزنم. صدای ترک خوردن را میشنوم. از بیرون به خودم نگاه میکنم. ترکهای ریز شروع شده اند. فکر کنم بیشتر و بیشتر بشوند. زیر این پوسته ای که سالها به رویم کشیده ام خودم را میبنم. زیباست. لایه زیرین را که همیشه پنهان میکردم بیشتر دوست دارم. کم کم دارم سعی میکنم که نفس کشیدن طبیعی را یاد بگیرم. تا حالا سعی میکردن نفس کشیدنم نیز طوری نباشد که مایه "سرافکندگی" شود. دارم سعی میکنم خودم باشم.

۱۳۸۶ فروردین ۲۰, دوشنبه

دوباره مبارزه با بد حجابی...

طبق معمول سالهای اخیر با گرم شدن هوا، نیروی انتظامی به فکر برخورد با "بدحجابی" افتاده. حرفهای تکراری همیشگی امسال در قالب تحقیق علمی! دوباره گفته شد. "بدحجابان" اخلاق جامعه را خدشه دار میکنن باعث رواج بی بندو باری میشن و ... یه فرقی که امسال داره اینه که تحقیقات روانشناسی هم به کمک پلیس اومده و با اعلام اینکه اکثریت کسایی که بدحجابن از نظر روحی و اخلاقی دچار مشکل هستند یه دلیل دیگه به دلایل برخورد با اونها اضافه شد. اینکه هر سال همین اتفاق داره میفته ولی به شکل های مختلف فکر کنم نشون دهنده اینه که هیچکدوم از این طرحها از کار فرهنگی و نمایش لباس اسلامی تا باتوم زدن و دستگیری "بد حجابها" تو خیابون موفق نبوده. امسال البته ظاهرا سختگیرتر قرار باشن و اون گشت های کمیته ای دهه های 70 ( تا اونجایی که من یادم میاد) رو میخوان دوباره احیا کنن. امسال پسرها رو مثل اینکه قرار بی نصیب نزارن و پسرهای بدحجاب! هم قرار مورد محبت قرار بگیرن. یه موضوع که تو این خبر مطرح شده و به نظر من خیلی هم بی ربط نیست اینکه که خانواده ها میخوان این برخوردها صورت بگیره. من شخصا از خیلی از زنهای طبقه متوسط شهری شنیدم که نوع پوشش دخترهای جوون به نظرشون غیر قابل تحمل و ناجوره  و فکر میکنم نسل قبل خیلی هم با این نوع پوشش نسل جدید موافق نیست و تلویحا با سخت گیری بیشتر موافقه که شاید پلیس بتونه نوع پوشش دختر و یا پسرش رو کنترل کنه. اینکه نیروی انتظامی امسال چقدر موفق میشه باید صبر کرد و دید ظاهرا که از اول گازشو حسابی گرفتن.

نمیدونم اگه خدا زنها رو نیافریده بود که هر روز به بهانه ای یا دستگیرشون کنن یا بخوان لباس و بدن و قیافه و رفتارشون رو کنترل کنن. حاکمان چه کاری برای انجام دادن داشتن.

۱۳۸۶ فروردین ۱۵, چهارشنبه

وقتی که مغزت هنگ میکنه...

یادمه دبیرستان که بودیم یه شعر ساختیم به این مضمون که

ما رو چه به درس زیست شناسی

کرم و مار و مارمولک شناسی

ما را چه که سزار پیر بوده یا کره خرش دلیر بوده

حالا بعد از همه این سالها که دوباره مثل ... گیر کردم در درسها و یکی تو سر خودم میزنم یکی تو سر کتابها و مقاله های تاریخی قرن نوزدهم انگلیس از خودم میپرسم اخه به من چه که دخترهای انگلیسی اوایل قرن بیستم تفریحشون مثلا رفتن به سالن رقص بوده و سینما و یا اینکه س ک سولوژیستها چطوری به تقویت بنیان های خانواده و ازدواج و مردسالاری کمک کردن و یا اینکه فلان مجله مد در چه سالی تو انگلیس چاپ شد؟

این همخونه ای من فیلم سازی میخونه و هر روز روزی دو سه تا فیلم نگاه میکنه و ظرف 6 ماه گذشته فقط 2 هفته واسه دو کار پایان ترم زحمت کشیده. اونوقت من هفته ای 10 تا مقاله خوندم و برای هر پیپر 10 کتاب. اخه این انصاقه؟

این نوشته ها نشون میده که من حسابی مغزم هنگ کرده.

همین.

خوش به حال  لوا که داره میره مسافرت...

۱۳۸۶ فروردین ۱۳, دوشنبه

سالی که نکوست...

میگن سالی که نکوست از بهارش پیداست. دستگیری 5 نفر از اعضای کمپین تغییر برای برابری در اخرین روز تعطیلات نوروزی شاید نشون بده که امسال جنبش زنان سال سختی رو در پیش رو داره. این دفعه که نه تجمع به قول اونها غیر قانونی بود نه پلاکاردی بود نه شعاری.این روزها برای حضور تو خیابون و پارک هم مثل اینکه باید نگران بود.

۱۳۸۶ فروردین ۱۲, یکشنبه

از نه گفتن نترسید

این نوشته های نازلی و صنم به نظرم خیلی مهمن حتما بخونید.فکر کنم خیلی از ما (زنها) در چنین موقعیتهایی گیر افتادیم:

نه بگین!

911