زمانیکه سهراب میگوید «وقتی از پنجره میبینم حوری، دختر بالغ همسایه، پای کمیابترین نارون روی زمین فقه میخواند» نمیدانم چرا خودم را تصور میکنم در حال بالا پایین کردن وبسایتها و فیس بوک و ... و به جای فقه البته سیاست میخوانم. دنبال میکنم سلبریتیهای سیاسی هموطن را و دعوایشان بر سر سفر فلان کارگردان به فلان کشور «نه دوست نه همسایه». فکر میکنم به تمام «پرفورمنس»هایی که همه آدمهای درگیر هر روز و هر ساعت در این فضای مجازی به آن مشغولند در راستای حفظ چهرهای که هر نوع لغرش کلامی میتواند مخدوشش کند.
پرفورمنس چپ طرفدار مظلوم جهانی و یا روشنفکر طرفدار منفعت ملی ( و حتی خود فمنیست وطنی خارج نشینم) همه در هر ساعت و هر دقیقه با استتوسی، متنی، شر کردن ویدیویی، گزارشی، خبری سعی در حفظ و نگهداری هویتی داریم که در همه این سالها به واسطه این دنیای مجازی ( و کمی هم غیر مجازی) برای خودمان ساختهایم. آنچنان این هویت شکننده است که هر عملی یا جملهای میتواند ترکی بر آن وارد کند. و اگر مواظب نبود تکه تکه خواهد شد این هویت برساخته.
اصلا مهم نیست که چقدر به آنچه میگوییم یا مینویسیم اعتقاد داریم، مهم آن است که لحظهای از این پرفورمنس ( به تعبیر باتلر، که نمیدانم معادل فارسیش چیست) غافل نشویم که چهرهای که در انظار عموم ساختهایم مخدوش میشود. باید بگویم که این پرفورمنس فقط محدود به این فعالان سیاسی نمیشود و عمومیت دارد در تک تک افراد. ولی آنهایی که کمی باهوشترند شاید سعی کنند نقشهای مختلفی را بپذیرند و حداقل کار را برای خودشان راحتتر کنند و یا نهراسند از اینکه به هویتی دیگری در بیایند. ( شجاعت میخواهد؟ شاید.)
خلاصه آنکه بودن در این محیط و در میان این جمع، کمک نمیکند به آن تکثر، مجبوری برای اینکه مقبول دوستان و آشنایان و فالوورها باشی تا مدت نامعلومی به بازی ادامه دهی. مگر اینکه به طور کلی بیرون کشی از این ورطه رخت خویش و تمام رد پاها را هم پاک کنی. آنوقت شاید خلاص شوی. البته شاید به قالب دیگری فرو رفتهای و در برابر جماعتی دیگر ولی حداقل بار آن نگاهها را دیگر با خودت حمل نمیکنی. در برابر غریبهها راحتتر است این بازی.