۱۳۸۴ دی ۲۶, دوشنبه

یه تولد دیگه

یه سال دیگه هم گذشت. پشت سرم رو که نگاه می کنم می بینم سال بدی نبوده. اتفاقای خوبی برام افتاده. ولی هر سال که می گذره و به روز تولد نزدیک می شم یه غم رو سینم می شینه. عددهای عمر که بالا می ره تو رو به فکر می ندازه که آخرش چی میشه؟ این راهی که تا حالا اومدم درست بوده یا نه؟ اگه نبوده وقت می کنم بر گردم دوباره یه راه دیگه بیام. هر سال که می گذره نگرانم که نکنه واسه خیلی چیزا دیر شده. ولی دست من نیست و همینطور داره می ره.


...


آدم وقتی روز تولدش یه روز تاریخی باشه. خوبه یه روزی باشه که همه تو دلشون نگن چه روز نحسی...

هیچ نظری موجود نیست: