۱۳۸۵ اردیبهشت ۱۸, دوشنبه

امروز بعد از چند سال دوباره رفتم نمایشگاه کتاب. برام بیشتر یک تجدید خاطره بود. خاطره از سالهای اول دانشکده یادم نیست چندمین نمایشگاه مطبوعات بود. زمانی که اولین مجله دانشجویی دانشکده رو داشتیم و یک غرفه در نمایشگاه. همون سالی که مهاجرانی رو استیضاح کردند و همه رادیو گوش می دادند تو نمایشگاه. جای همه دوستانی رو که یا نیستند دیگه یا هر کدوم یه طرفی رفتند خالی کردم. قوی سیاه! خیلی یاد اون روزها همش از لحظه ای که وارد سالن مطبوعات شدم، تو ذهنم بود. ولی حال و هوا فرق داشت. چقدر شاد بودیم و پر انرژی و امیدوار.
از حس نوستالژی که بیام بیرون باید بگم که دوتا کتاب خریدم و چندین مجله. کتاب شعر " آنا آخماتووا" از نشر چشمه و "داروی تلخ" آلبا دسس پدس از انتشارات ققنوس. از پدس قبلا " از طرف او" و " دفترچه ممنوع" رو خونده بودم. نوشتارهایی زنانه که دوستشون داشتم.
یه سری هم فصلنامه شورای فرهنگی – اجتماعی زنان با موضوع "فمنیسم" خریدم ببینم اونا چی می گن دربارش که البته تا حدودی معلومه ولی به نظرم باید نظرات مخالف رو هم خوند. مسئول غرفه " ادبیات و سینما" هم مخم رو زد و دو تا شماره از مجله شون که درباره برتولوچی و کوبریک بود خریدم.
و یک خبر زرد اینکه " رضا کیانیان" رو هم تو مجله فیلم دیدم و به من لبخند زد. ( جوادبازی)


یکی از شعرای "آنا آخماتووا " که وسوسم کرد کتاب رو بخرم اینه:
" او در این دنیا سه چیز را دوست داشت:
دعای شامگاهی، تاووس سفید
و نقشه رنگ پریده آمریکا.
و سه چیز را دوست نداشت:
گریه کودکان
مربای تمشک با چایی
و پرخاشجویی زنانه.
... و من همسر او بودم."

هیچ نظری موجود نیست: