۱۳۸۶ شهریور ۱۸, یکشنبه

دلهره های مالیخولیایی

ساعت 6 قرار است به او زنگ بزنم. میدانم تا آن ساعت دهها بار از خواب میپرم و ساعت را چک میکنم و از نزدیکترین ساعت دیگر نمیخوابم نکند خوابم ببرد و نتوانم به موقع زنگ بزنم. میدانم در طول شب بارها خواب میبینم که یا تلفن خراب است یا دکمه هایش کار نمیکند و یا قد من آنقدر کوتاه شده که دستم به گوشی تلفن که خیلی بالاست نمیرسد و من هیچوقت نمیتوانم تماس بگیرم.

ساعت 4 قرار ان لاین داریم. ساعت 12 متوجه میشوم که اینترنتم خوب کار نمیکند.مرتب قطع و وصل میشود. دلهره همه وجودم را میگیرد. ساعث چهار انوقت چه باید بکنم. لپ تاپ را بر میدارم. همه اتاقهای خانه را میگردم ببینم کجا بهتر خط میدهد. باغچه و کوچه را هم امتحان میکنم. آهان! اگر رو پله های جلوی خانه بنشینم سرعت خیلی خوب است. ولی اینجا برق ندارم اگر وسط مکالمه باتری لپ تاپ تمام شد چه. باید به او خبر بدهم که اگر ناگهان مشکلی در ارتباط قرار است اتفاق بیفتد زودتر بداند. موبایل جواب نمیدهد. نگرانی چند برابر میشود. در عرض نیم ساعت ده بار زنگ میزنم. نکند دو دقیقه دیر آن لاین شوم و او نباشد.

 اینها نگرانیهای یکی دو روزه نیستند. نگرانیهای هفت ساله ان. همیشه نگرانم که دیگر نشود. نکند امروز نتوانم با او حرف بزنم. انگار اگر نشود تا آخر عمرم نمیشود. همیشه نگرانم از دست برود فرصتم. انگار گفته اند اگر از این فرصت استفاده نکنی تا آخر عمر حسرتش به دلت میماند. همیشه میترسم از دست بدهم. میدانم ترس احمقانه ای است . دلیلش را نمیدانم. خیلی سعی کرده ام از خودم این نگرانی ودلهره ها دور کنم. نتوانسته ام.

۱۰ نظر:

ژاله گفت...

البته شاید اگر ازدواج کرده باشید بشه!

ژاله گفت...

من اصلا نمی تونم باور کنم که یک رابطه از راه دور بتونه 7 سال دوام بیاره!!!!!!!!!!! خیلی عجیبه آخه مگه می شه؟؟؟

لیلا: منم نمیتونم باور کنم. این رابطه 7 ساله فقط یک سالش از راه دور بوده.

imy گفت...

وای از اون روزی که احساس کنی دیر رسیدی )))))))):

نسیمک گفت...

آخههههههههه! منم یه زمانی از این دغدغه ها داشتم.....

سر سوزن ذوق گفت...

سلام. امیدوارم این دلهره ها هرچه زودتر تمام بشود.
مطمئنا ازدواج نمیتونه ضامنی برای تداوم رابطه باشه.
جمله بالای وبلاگ یکی از جملات مورد علاقه منه که سالها پیش در داستانی به نام تنهایی آقای تهرانی اون رو خواندم.

Naghmeh گفت...

Tars be khodet rah nade, hich vaght dir nemiresi

ژاله گفت...

خوب خوشحالم که مدت دوری اون قدر زیاد نبوده و امیدوارم که زیاد هم ادامه پیدا نکنه چون برای هر دو طرف خیلی سخته!

بوي بارون، قهوه، سيگار گفت...

ليلا جان دعوت شده اي به معرفي بهترين پستت!

mahsa گفت...

vay leila joon che ghashang neveshte boodi, bemiram! vaghean az tahe ghalb arezoo mikonam harche zoodtar in doori tamoom beshe

maryam گفت...

من هم مدتی که همچین رابطه ای دارم چند ماه همدیگه رو می بینم چند ماه نمی بینیم ...ولی باید بگم خیلی سخته ، منم دقیقا حال و هوای تو رو دارم ...شاید اگه می دونستم هیچ وقت شروع نمی کردم ...وقتی از هم دوریم نگرانی های من شروع می شه