۱۳۸۷ مهر ۱, دوشنبه

زبان شیرین فارسی

صحبت کردن به زبان مادری در بلاد کفر بعضی وقتها هم بد نیست. باعث میشود آدمهایی رو به طور تصادفی ببینی و بشناسی که امکان نداشت هیچ جور دیگه ای باهاشون در تماس باشی.

دیروز در حاشیه‌ی کنفرانس " سیاست فمینیستی در حال حاضر چیست" با دوستان در محوطه حیاط دانشگاه مشغول صحبت به زبان شیرین فارسی بودیم که خانومی رد شد و گفت این زبان آشناست و سر صحبت باز شد و فهمیدیم که ایشون استاد دانشگاه هاروارد هستن و در زمینه زنان هم کار میکنن ( افسانه نجم آبادی نبود، افسانه اون موقع توی سالن کنفرانس نشسته بود و قبلش هم سخنرانی داشت). و کتابشون هم سال گذشته با عنوان" زنان و سیاست در ایران" چاپ شده.  ( این خانوم شنیدن که کتابشون به بازار ایران رسیده، اگه کسی دیده یا خبر داره لطفا اینجا بنویسه). خلاصه ما کلی با این خانوم رفیق شدیم و امروز تو پارک نزدیک دانشگاه هم با هم گپ زدیم و قرار شد بیشتر با هم در تماس باشیم.

امروز هم در حال قدم زدن در سنترال پارک ، از یک آقایی خواهش کردیم که از من و نسیم ( که چند روز اینجا مهمون منه)عکس بگیره. آقاهه عکس گرفت و گفت از کجایید و گفتیم ایران و گفت از لهجتون پیداست و شروع کرد به فارسی حرف زدن و صحبت گل کرد و فهمیدیم موسیقیدان و سازهای فارسی رو تدریس میکنه و در این سی و خورده ای سالی که دور از ایران بوده هنوز به این موسیقی عشق میورزه.

اسمش رو سرچ کردیم در گوگل و کلی مطلب اومد از جمله این سایت که موسیقی هاش رو گذاشته و این مقاله نیویورک تایمز ازش. با اون و خانومش ( که بعدا اومد) هم کلی در پارک قدم زدیم و گپ زدیم  وپیش خودمون فکر کردیم بالاخره این زبان مادری در این مملکت غریب یه بار باعث خوشوقتی شد.

۴ نظر:

تنهاترین گفت...

بله و دیدن دوستان گل فارسی زبون بسیار باعث خوشوقتیه خیلی وقتا حتی که سعادتش نصیب هر کسی نمیشه! ضمنا وقتی با چند تا خروس بی محل ساعت ده و نیم شب تو راه پله ها مشغول حرف زدن هستیم و همسایه ایرانی همون لحظه رد میشه چی؟:دی

لیلا: خوب شد گفتی. اون رو یادم رفته بود.

نسیمک گفت...

چه اتفاق جالب و کم یابی!!!!!!!!!!! به نسیم سلام برسون. خوش بگذره بهتون:)

رها گفت...

چه هیجان انگیز ... :)

الهام گفت...

لیلا جون فکر کنم خیلی خوش شانسی که اونایی که می بینی آدم های کار درستین