۱۳۸۷ شهریور ۲۳, شنبه

وقتی دلت برای یک تیکه خاک تنگ میشه

شد دوسال. احتمالا شمردن سال‌ها مسخره ترین کاریه که میشه انجام داد ولی من باز هم می شمارم. انگار میخوام یادم نره.

شایدم میخوام خودم رو شکنجه بدم. نمیدونم. خوب حالا دو سال یا دویست سال چه فرقی میکنه. وقتی باید عادت کنی باید این کار رو کنی. چاره‌ای که نداری.

یه زمانی میگفتی برمی‌گردم خوب نشد برنگشتی. حالا شمردن سال‌ها چه کمکی میکنه؟ با خودم میگم این اتفاقی بود که میگفتم نمیفته و افتاد.

خوب به قول اینها سو وات؟ این به معنی اینه که من موندنی شدم؟ آدم چطوری میتونه  بمونه جایی که مطمئنه متعلق به اونجا نیست؟

خوب میشه دیگه.  اینجوری میشه که  روحت یه جاست، خودت یه جا دیگه.  انگار تیکه پاره میشی و یه تیکه ات یه جا  دیگه مونده. یه تیکه مهمترت.  نه این تیکه جاش ترمیم میشه نه هیچی. تا همیشه میمونه. همینطوری.

بعد از یه مدت هم از اینجا رونده و از اینجا مونده‌ای. نه دیگه میتونی اونجا دووم بیاری نه اینجا حس وطن بودن میکنی.

میگن یه تیکه خاک که مهم نیست ما جهان وطنیم. ولی مهمه. یک تیکه خاک مهمه. یه چیز گربه شکل وسط نقشه جهان مهمه چون همیشه نگرانشی. همیشه دلت اونجاست. هر روز خبرهاش رو میخونی. اعصابت خورد میشه. این یعنی مهمه .

من همه جا حس وطن و خونه ندارم. من نگران مردم وطن خودم بیشتر از مردم بقیه جاهای دنیام. این جمله من میتونه کلی انتقاد رو سرازیر کنه. ولی حسن منه. من هنوز اون خاک واسم مهمتر از هر خاک دیگه است.

شاید واسه همین هر سال میشمارم که یادم نره چقدره ندیدمش.

۵ نظر:

Ye Aalame Harf گفت...

az in taraf mishmoram ke beram az oon taraf mishmoram ke bargardam! chikar mishe kard in belataklifio?

فرهاد گفت...

کاش میشد درکتون کنم!

روح الله گفت...

سخته اما همین که هنوز خیلی چیزها رو مثل خیلی ها فراموش نکردی خودش یه دنیا ارزش داره مطمئن باشه بالاخره این انرژیهای مثبتی که داری کمکت میکنه....موفق باشی...

شقایق گفت...

تو یه ایرونی وطن پرست با شرف و مهربونی
هوای خودتو داشته باش
همین روزا بر می گردی!

ali گفت...

Na be nazare man ghabl az inke ehsasatet kar kone bayad az maghzet estefade kone