۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

چه کسی " کله خر" است؟

چقدر خوشحالم که در عصری زندگی میکنیم که دیگر به راحتی نمی توانند صدایمان را خفه کنند. حتی اگر فریاد هم نزنیم یک جمله از نوشته ما میتواند خبر از حالمان را به آن سر دنیا برساند. وقتی ندا و سهراب در خیابان جان میدهند فقط چند ثانیه وقت لازم است که خبرش را در تمام خبرگزاریهای دنیا ببینیم. حتی وقتی محبورمان میکنند که اعتراف کنیم همه دنیا میدانند که در زندان به ما چه گذشته که مجبور به گفتن چیزهایی شده ایم که هیچگاه باور نداشتیم و باور نخواهیم داشت.

فقط یادمان نرود که دهه 60 نیز همین فجایع در سطح بسیار وسیعتری به وقوع پیوست. خیلی از ماها سالها بعد از آن هم نفهمیدیم چه جنایاتی به وقوع پیوست و هیچکس نبود صدای جوانان آن روزها را به گوش دنیا برساند. سکوت همه جا را پوشانده بود تا به واسطه آن راحتتر شکنجه ها صورت گیرد و قلبها دریده شود من هم آن روزها نبودم  ولی داستانهای خانواده را شنیدم و به خودم اجازه ندادم فراموش کنم.


اما اینروزها گاهی دلم میگیرد وقتی میبینم "دوستان" به راحتی 30 سال پیش را فراموش کرده اند و به راحتی به کسانی که آن روزها در همین زندانها  شکنجه ها دیده اند و بدون هیچ محاکمه ای به جوخه اعدام سپرده شده اند توهین میکنند . آنها را "کله خر" مینامند. من واقعا نمیدانم اینها چه از تاریخی را که بر جوانان 16 ساله 20 ساله 25 ساله  آن روزها در زندانها گذشته ، به یاد دارند. من نمیدانم افراد چگونه کسانی را که جانشان را کف دستشان گرفتند و برای عقایدشان تیر گلوله را بر سینه هایشان پذیرا شدند را مشتی "کله خر" بنامند.  نکند حضور  امروزه در خیابانها نیز  با آنکه هر لحظه امکان مرگ وجود دارد را نیز " کله خری" است برای اینها؟ مگر نه این است که امروز برای گرفتن پایه ای ترین حقشان در خیابانها دستگیر میشوند و در زندانها جان میسپارند. اینها هم " کله خر" هستند؟ آیا مقاومت و اعتراض "کله خری" است؟ یا آنها چون دیگر نیستند و صدایشان دیگر شنیده نمیشود میتوانیم به خودمان حق دهیم درباره اشان به قضاوت بنشنیم و حکم دهیم و محکوم کنیم؟ نه، اگر آن روزها هیچکس نبود که صدایشان را بشنود و آنها که شنیدند ترجیح دادند سکوت اختیار کنند و فریادشان را نشنیده بگیرند ولی امروزه به یمن همین رسانه ها بار دیگر صدای آنها که 30 سال پیش جانشان را کف دستشان گرفتند و فریاد زدند تا کشته شدند بلند خواهد شد. دیگران میتوانند هنوز ساکت بمانند ولی من نمیتوانم سکوت کنم. وقتی هنوز صدای مادربزرگم با سرودهای سوزناکش در گوشم است.

۶ نظر:

علیرضا گفت...

در این مورد دیدگاه مشترکی داریم.
با این حجم رسانه های جدید کنترل انتقال اطلاعات تقریبا غیر ممکن شده.

Dastanak گفت...

زیاد هم خوشبین نباش!
فیلترمان که می توانند بکنند..!!

کاوه گفت...

حق با توست. پدران و مادرانمان که آن روزها را به یاد دارند همه می گویند که چه ظلمی به این جوانان آن روزها شده است.

میترانگاشت گفت...

دلیل اصلی‌اش یکی از دلایلی‌ست که گفتی: "چون دیگر نیستند و صدایشان دیگر شنیده نمیشود"
نگران نباش چون خون به ناحق ریخته شده همیشه گرم می‌ماند.

Nostalgist گفت...

كاش اين همه رسانه در دسترس تضميني بود براي نتيجه اي بهتر و آينده اي روشنتر

omio گفت...

آقای!! روح انگیز!! شبرو آزاد
دلیل اینکه مزدورانی مثل شما حتی همچین جاهایی را برای به کثافت کشاندن انتخاب می کنند برایم عجیب است. تنها از تن صدای شما بلکه از نوشته شما هم مس شود فهمید چه کاره اید.