۱۳۹۰ مهر ۱۴, پنجشنبه

انچه که او نیست...

حکومت یک سر طیف است و خیلی از ما دورترین سر طیف از او. یا حداقل میخواهیم چنین باشیم. هر چه او اکستریمتر ما اکستریمتر. هویتمان بدجور گره خورده است با آن و  رهایمان نمیکند. ما میخواهیم آنچه باشیم که او نیست. آنتی تزش شویم. حکومت شده است  نقطه معیاری  که نزدیکی یا دوری از آن چگونگی بودنمان  را تعریف میکند. خیلی از ما میخواهیم به دورترین مکان ممکن ( نه فیزیکی که اعتقادی، فکری، هویتی) از او حرکت کنیم. ولی این حرکت به دورترین مکان شاید حرکت به آن سوی بام باشد. خیلی از ما در حین فاصله گرفتن پشت سرمان را  نگاه نمیکنیم همچنان نقطه خیرگیمان حکومت است. شاید باید حواسمان فقط به میزان فاصله گرفتنمان  از او نباشد،  بلکه بیشتر به این سو  باشد  که  در راستای کدام مسیر از او دور میشویم. نکند از آن سوی بام بیفتیم.  

۱ نظر:

Ali گفت...

این مشاهده شما خیلی جالب است. به این ترتیب شما تصویری در آینه هستید. حکومت به راست می رود شما به چپ، او به چپ می رود و شما به راست....وقت این نرسیده است که بپذیریم در همه عناصر مشابهی پیدا می شود و لازم نیست ما مسیح و آنها ضد مسیح باشند؟
خطر این کپی برداری کم نیست.