خب این کمپین مردهای با روسری برای من یکی یکبار دیگه ثابت کرد ( اگر هم تا حالا ثابت نشده بود الان شد) که:
۱- مردها در حمایت از همدیگه برای اهدافشون بسیار بیشتر با هم همبستگی و همراهی نشون میدهند تا ما زنها.
۲- متاسفانه بسیاری از زنها ( به دوستان بر نخوره) منتظرن که مردها کاری رو شروع کنند که بعد پشت سرشون با ذوق و شوق زاید الوصفی راه بیفتند. اگر همون حرکت رو یک زن انجام بده بارها دیدیم که یا مسخره اش کردن و یا کاملا بی تفاوت ازش گذشتن. همین موضوع حجاب اجباری یکی از اونهاست. بارها دوستان در جنبش زنان وقتی خواستن حرکتی رو از این دست شروع کنن حتی خیلی از همکارهای خودشون ( که حالا از این حرکت مردها سر از دست نمیشناسن و اون رو به مبارزه به حجاب اجباری تعبیر میکنن) گفته اند که حجاب اولویت ما نیست و یا اینکه در این مقطع ( در همه مقاطع اتفاق افتاد) یک حرکت افراطیه.
بهتره بعضی وقتها یه خرده برگردیم و مرور کنیم نگاه و حرکات خودمون رو. متاسفانه هنوز بسیاری از حرکتها ( حتی آنهایی که برای دفاع از حقوق زنان است) اگر مبتکرش مردها باشند تا زنها بیشتر مشروعیت پیدا میکند و مخاطب میگیرد.
۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه
حواسمان باشد
حجاب اجباری بد است. نه حجاب بد است. و حجاب مادامی که اجباری نباشد قابل احترام. بدون هیچ توضیحی که منظورمان چه حجابی است، حواسمان باشد که باز تولید نکنیم گفتمان رژیم را در خصوص حجاب. رژیم هم نمیگوید حجاب بد است اتفاقا میگوید خوب است ولی فقط به سر زنها. آیا ما در این عکسهایی که با روسری میگیریم حواسمان هست که داریم چه چیزی را تایید میکنیم و با چه دقیقا مخالفت میکنیم؟ آیا میخواهیم بگوییم که حجاب خوب است حتی بر سر مردها؟ در خصوص اینکه هیچ تحقیری در لباس زنانه پوشیدن نیست کاملا با دوستان موافقم که این کمپین مردان با روسری این پیام را میرساند ولی در خصوص اینکه چنین کمپینی به لغو حجاب اجباری کمک کند در تردیدم. ما با حجاب اجباری مخالفیم و به این اعتقاد داریم که زنها باید آزاد باشند که نوع پوششان را خودشان انتخاب کنند. در ستایش عزت لباس زنانه حواسمان باشد که به دام ستایش حجاب (اجباری) نیفتیم.
۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه
چه کسی مهمتر است؟
آیا دانشجوی دوره دکترا بودن فلان دانشگاه آمریکایی خون من رو رنگینتر از یک کارگر روزمزد بی سواد در یکی از شهرستانهای دور افتاده ایران میکنه؟ این روزها زیاد میبینم ( و نميدانم از چه موقع مد شد؟) که فلانی نفر اول کنکور، بهمانی نفر اول المپیاد و دانشجوی دکترای دانشگاه فلان زندان شد و اذیت شد و بازجویی و یا به هر حال حقی ازش ضایع شد. چه فرقی بین آدمها از نظر شان انسانی وجود داره؟ آیا نقض شدن حقوق شهروندی و مدنی یک آدم تحصیلکرده فاجعه آمیزتر از یک آدم بیسواده؟ آیا این صفات ( که نه فقط به آنها اشاره میشود بلکه به عنوان یک صفت متمایز کننده در جلو اسم این افراد میآید) قرار است باعث شود که ما بیشتر به این فرد توجه کنیم چون از موقعیت اجتماعی "بالایی" برخوردار است؟ آیا این نشان نمیدهد که ما تبعیض بین انسانها قائل میشویم بسته به موقعیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسیشان؟
فکر کنم زمان اون رسیده که برای همه آدمها فارغ از جایگاه اجتماعی و سیاسیشون و به عنوان شهروندانی با حقوق برابر به یک اندازه نگران باشیم و برای از دست رفتن حقوق انسانیشون به یک اندازه تلاش کنیم. و به نظر من این توجیه که با اضافه کردن این صفات نشون داریم میدیم که اینها برای هیچکس حتی "فرزندان نخبه این کشور" احترام قائل نیستند فقط یک بهانه است.
فکر کنم زمان اون رسیده که برای همه آدمها فارغ از جایگاه اجتماعی و سیاسیشون و به عنوان شهروندانی با حقوق برابر به یک اندازه نگران باشیم و برای از دست رفتن حقوق انسانیشون به یک اندازه تلاش کنیم. و به نظر من این توجیه که با اضافه کردن این صفات نشون داریم میدیم که اینها برای هیچکس حتی "فرزندان نخبه این کشور" احترام قائل نیستند فقط یک بهانه است.
۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه
" من بهترم چون به دعای کمیل میروم"
پارتیهای شبانه من شانشان کمتر از آن دعای کمیل شما نیست که بهتان برخورده که چرا همان گشتی که "مهمانیهای مختلط" حمله میکند این دفعه دعای کمیل شما را هدف قرار داده است. امیدوارم فکر نکنید که خون بعضی ها رنگینتر از خون آن جوانان بیگناهی است که بارها شاهد بودیم که از بالکن و یا پشت بام خانه ها به پایین افتادند و کشته شدند که به دست این گشتها نیفتند. یا شاید آنها که در آن مهمانیها شرکت میکنند گناهکارانیند که حق است "پلیس امنیت اخلاق" حالشان را بگیرد چون چه بی اخلاقی ای از این بالاتر که دخترها و پسرها به طور "مختلط" با هم به شادمانی بپردازند. همان خط کشیهای ما و آنها. همان خودیها و غیر خودیها. همان نگاهی که طی این سی سال برای آنها که دعای کمیل میخوانند شانی بالاتر از آنی که به "مهمانی مختلط" میرود تا دقایقی را شادمانی میکند قائل است. همان نگاهی که من بهترم چون حجاب دارم؛ نماز میخوانم؛ قرآن میخوانم. در یک کلام "مسلمانم" از تویی که حجاب نداری، پارتی میروی، روزه نمیگیری و در یک کلام "مسلمان" نیستی. من به اعتقاد تو به عنوان یک "مسلمان" احترام میگذارم و امیدوارم حداقل این جنبش به همه ما یاد بدهد که به کسانی که مثل ما نیستند و ظاهری مانند ما ندارند هم احترام بگذاریم . در این کشور مذهبی و غیر مذهبی، مسلمان و غیر مسلمان، و هرکسی با هر سلیقه ای به یک اندازه حق دارند و کسی از دیگری برتر نیست فقط به خاطر اینکه دعای کمیل میرود و به پارتی نمیرود.
۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه
بیچاره زنان ایرانی !
این چندین باری است که توسط زنان دیگر کشورهای خاورمیانه ایرانی بودنم باعث "شرمندگی" میشود. یادم است سال گذشته سر کلاس عربی وقتی که موضوع درس درباره ماه رمضان بود من در این باره پرسیدم که آیا در مصر ( چون معلم مصری بود) مثل ایران خوردن در ملا عام در ماه رمضان ممنوع است و پلیس اگر ببیند دستگیرت میکند؟ معلم جواب داد که نه! چون مصر کشور "مدرنی" است.
در اتفاق دیگری وقتی بحث بر سر کلیشه های رایج در خصوص زنان مسلمان بود، من از این موضوع حرف زدم که بسیاری وقتی درباره زن مسلمان یا زن خاورمیانه ای سخن میگویند تصور یک زن سر تا پا پوشیده در لباس سیاه دارند و یا اینکه فکر میکنند همه زنان مسلمان یا زنانی که در کشورهای "اسلامی" زندگی میکنند محجبه هستند. در حالی که بحث بر سر کشور خاصی نبود همکلاس زن پاکستانی گفت در کشور شماست که زنها مجبورند حجاب سر کنند کشور من اینجنین نیست. تلویحا منظورش این بود که ما در کشور "مدرن" تری زندگی میکنیم.
در کنفرانسی که در استانبول ترکیه داشتیم درباره سنگسار. زنان فعال ترک در خطاب به زنان محجبه حاضر در جلسه با لحنی عصبانی یادآور میشدند که ما نمیخواهیم سرنوشتمان مثل زنان ایرانی شود. طوری از زنان ایرانی حرف میزدند که انگاری دچار مخوفترین سرنوشت ممکن شده اند.
همین چند روز پیش بود که نماینده زن کویتی گفت که کشورش عربستان یا ایران نیست که زنها را بتوان مجبور کرد حجاب داشته باشند.
این لحن سخن گفتن درباره زنان ایرانی در پشت درهای بسته و یا به زبانی که دیگران شاید نمیدانند بیان نشده است. این سخنان به طور کاملا صریح و خطاب به تو به عنوان یک زن ایرانی بیان شده است. من هیچوقت به خودم اجازه نمیدهم که در برابر یک زن عرب یا خاورمیانه ای بایستم و طوری از کشورش و زنان کشورش حرف بزنم که گویی بدبخت ترین و عقب مانده ترین زنان روی زمینند. پنهان نمیکنم که از اینکه مخاطب چنین سخنانی بودم ناراحت و تا اندازه ای عصبانی شدم. بعضی ممکن است بحث کنند که خوب "راست" میگویند. بله خیلی "راستها" هم در دیگر کشورهای عربی در حال جریان است ولی ما داریم به خودمان یاد میدهیم که درباره افراد دیگر کشورها کلیشه نسازیم. ما سعی میکنیم به زنان دیگر کشورها، تحقیر آمیز نگاه نکنیم چه برسد بخواهیم آن در مقابلشان به صراحت بیان کنیم که چقدر "موجودات مفلوکی" هستند.
از اینکه کشورم سمبل "بدترین جای دنیا برای زنان" شود آزار دهنده است. از آن آزار دهنده تر اینکه این نگاه نه از سوی زنان غربی است که فکر میکنند در "پیشرفته ترین" کشورهای دنیا زندگی میکنند بلکه از سوی زنان کشورهای همسایه هست که در برخی جهات ممکن است شرایط زنان در کشورشان اصلا مطلوب نباشد.
در اتفاق دیگری وقتی بحث بر سر کلیشه های رایج در خصوص زنان مسلمان بود، من از این موضوع حرف زدم که بسیاری وقتی درباره زن مسلمان یا زن خاورمیانه ای سخن میگویند تصور یک زن سر تا پا پوشیده در لباس سیاه دارند و یا اینکه فکر میکنند همه زنان مسلمان یا زنانی که در کشورهای "اسلامی" زندگی میکنند محجبه هستند. در حالی که بحث بر سر کشور خاصی نبود همکلاس زن پاکستانی گفت در کشور شماست که زنها مجبورند حجاب سر کنند کشور من اینجنین نیست. تلویحا منظورش این بود که ما در کشور "مدرن" تری زندگی میکنیم.
در کنفرانسی که در استانبول ترکیه داشتیم درباره سنگسار. زنان فعال ترک در خطاب به زنان محجبه حاضر در جلسه با لحنی عصبانی یادآور میشدند که ما نمیخواهیم سرنوشتمان مثل زنان ایرانی شود. طوری از زنان ایرانی حرف میزدند که انگاری دچار مخوفترین سرنوشت ممکن شده اند.
همین چند روز پیش بود که نماینده زن کویتی گفت که کشورش عربستان یا ایران نیست که زنها را بتوان مجبور کرد حجاب داشته باشند.
این لحن سخن گفتن درباره زنان ایرانی در پشت درهای بسته و یا به زبانی که دیگران شاید نمیدانند بیان نشده است. این سخنان به طور کاملا صریح و خطاب به تو به عنوان یک زن ایرانی بیان شده است. من هیچوقت به خودم اجازه نمیدهم که در برابر یک زن عرب یا خاورمیانه ای بایستم و طوری از کشورش و زنان کشورش حرف بزنم که گویی بدبخت ترین و عقب مانده ترین زنان روی زمینند. پنهان نمیکنم که از اینکه مخاطب چنین سخنانی بودم ناراحت و تا اندازه ای عصبانی شدم. بعضی ممکن است بحث کنند که خوب "راست" میگویند. بله خیلی "راستها" هم در دیگر کشورهای عربی در حال جریان است ولی ما داریم به خودمان یاد میدهیم که درباره افراد دیگر کشورها کلیشه نسازیم. ما سعی میکنیم به زنان دیگر کشورها، تحقیر آمیز نگاه نکنیم چه برسد بخواهیم آن در مقابلشان به صراحت بیان کنیم که چقدر "موجودات مفلوکی" هستند.
از اینکه کشورم سمبل "بدترین جای دنیا برای زنان" شود آزار دهنده است. از آن آزار دهنده تر اینکه این نگاه نه از سوی زنان غربی است که فکر میکنند در "پیشرفته ترین" کشورهای دنیا زندگی میکنند بلکه از سوی زنان کشورهای همسایه هست که در برخی جهات ممکن است شرایط زنان در کشورشان اصلا مطلوب نباشد.
۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه
آقایان! لطفا لباس "زنانه" نپوشید
امروز خبری میخوندم درباره یک کالج پسرانه در ایالت جورجیا که دانشجوهاش رو از پوشیدن لباس زنانه، کفش پاشنه بلند، آرایش و به دست گرفتن کیف "زنانه" در فضای عمومی دانشگاه منع کرده. ظاهرا این ممنوعیت بعد از اینکه چند پسر همجنسگرا اقدام به پوشیدن لباس "زنانه" کردن ( کراس درسینگ رو به فارسی چی ترجمه کردن؟) پیش اومده. حالا بحث اصلی بر سر اینه که آیا دانشگاه حق داشته حق افراد رو برای پوشیدن نوع لباس دلخواهشون نادیده بگیره؟ و در نتیجه به این صورت حق آزادی بیان رو خدشه دار کنه؟ معاونت دانشگاه گفته که این ممنوعیت به این خاطر اعلام شده که هدف دانشگاه اینه که دانشجویانی مثل مارتین لوترکینگ، اسپایک لی و ساموئل جکسون تربیت کنه ( این کالج برای سیاه پوستهاست در نتیجه مثالهایی که زده شده از افراد سیاه پوست بوده، البته این اتفاق در هر مدرسه ای در هر جایی ممکن بوده بیفته).
میتونیم بخونیم هدف اینه که مردهای "واقعی"؟ تحویل جامعه داده بشه.
سوال اصلی اینه که به جز موضوع آزادی انتخاب نوع پوشش که بیشتر از هر چیز برجسته شده بحث اصلی ممکنه این باشه که لباس "زنانه" پوشیدن توسط مردها این نگرانی رو ایجاد میکنه که هویت " مردانه" مورد خدشه قرار بگیره. در دانشگاهها دخترها این روزها شلوار جین میپوشند یا پیراهن مردانه ولی هیچکس این طرز پوشش رو "نامناسب" تشخیص نمیده. ( البته تا همین اوایل قرن بیستم پوشیدن لباس "مردانه" توسط زنان مشکل آفرین بود) ولی هنوز پوشیدن لباس زنانه ( زنانه رو به معنای عامی به کار میبرم) توسط مردها میتونه باعث عکس العملهای شدید بشه. آیا به این خاطر که لباس "زنانه" نشان دهنده سقوط به یک مرتبه ای پایین تر از " مردانگی" هست؟ آیا این نگرانی که یک مرد با یک زن اشتباه گرفته بشه باعث میشه که اون مرد موقعیت اجتماعی که از " مرد" بودن کسب کرده به ناگاه تنزل پیدا کنه به موقعیت اجتماعی " زن"؟ و در نتیجه جامعه باید هر طور که شده جلوی این اتفاق " شوم" رو بگیره؟ و آیا "زن" شدن با تغییر نوع لباس پوشیدن باعث میشه که یک مرد به جایگاه والای یک "مرد واقعی" نرسه؟ البته این مسئله هم مورد توجه باید باشه که نوع پوششی که ما زنانه و مردانه طبقه بندی میکنیم بخشی از یک قرار داد اجتماعی ( گاهی نوشته و گاهی نانوشته) هست که قرنها حاکم بوده و در نتیجه میتونه کاملا تغییر کنه. ولی چرا مرز این دو گانگی "زنانه" و " مردانه" اینقدر باید هنوز محکم و پا برجا بمونه که هر گونه گذر از این مرز باعث وحشت در جامعه بشه و کلی در برابر اون مقاومت بشه؟
بحث لباس زنان و مردانه پوشیدن فقط بحث ساده آزادی بیان و آزادی نوع پوشش نیست بحث وجود یک سری معیارها و خط کشی هایی هست که بر اساس آن هویت "زنانه" و "مردانه" و متعاقب آن "وظایف" و "نقشهای" اجتماعی هر جنس تعریف میشه، شکل میگیره، تکرار میشه و "طبیعی" میشه و در نتیجه هر عملی که این "طبیعی" بودن تقسیم نقشها و هویتها رو به مخاطره بندازه باید به سرعت از بین بره. " زن" بودن و " مرد" بودن به یک دوگانگی ثابت و غیر قابل تغییر تبدیل شده که حتی فکر کردن به هر نوع طبقه بندی غیر از این میتونه "وحشت" آفرین باشه برای سیستمی که حفظ قدرتش وابسته به این تقسیم بندی است.
میتونیم بخونیم هدف اینه که مردهای "واقعی"؟ تحویل جامعه داده بشه.
سوال اصلی اینه که به جز موضوع آزادی انتخاب نوع پوشش که بیشتر از هر چیز برجسته شده بحث اصلی ممکنه این باشه که لباس "زنانه" پوشیدن توسط مردها این نگرانی رو ایجاد میکنه که هویت " مردانه" مورد خدشه قرار بگیره. در دانشگاهها دخترها این روزها شلوار جین میپوشند یا پیراهن مردانه ولی هیچکس این طرز پوشش رو "نامناسب" تشخیص نمیده. ( البته تا همین اوایل قرن بیستم پوشیدن لباس "مردانه" توسط زنان مشکل آفرین بود) ولی هنوز پوشیدن لباس زنانه ( زنانه رو به معنای عامی به کار میبرم) توسط مردها میتونه باعث عکس العملهای شدید بشه. آیا به این خاطر که لباس "زنانه" نشان دهنده سقوط به یک مرتبه ای پایین تر از " مردانگی" هست؟ آیا این نگرانی که یک مرد با یک زن اشتباه گرفته بشه باعث میشه که اون مرد موقعیت اجتماعی که از " مرد" بودن کسب کرده به ناگاه تنزل پیدا کنه به موقعیت اجتماعی " زن"؟ و در نتیجه جامعه باید هر طور که شده جلوی این اتفاق " شوم" رو بگیره؟ و آیا "زن" شدن با تغییر نوع لباس پوشیدن باعث میشه که یک مرد به جایگاه والای یک "مرد واقعی" نرسه؟ البته این مسئله هم مورد توجه باید باشه که نوع پوششی که ما زنانه و مردانه طبقه بندی میکنیم بخشی از یک قرار داد اجتماعی ( گاهی نوشته و گاهی نانوشته) هست که قرنها حاکم بوده و در نتیجه میتونه کاملا تغییر کنه. ولی چرا مرز این دو گانگی "زنانه" و " مردانه" اینقدر باید هنوز محکم و پا برجا بمونه که هر گونه گذر از این مرز باعث وحشت در جامعه بشه و کلی در برابر اون مقاومت بشه؟
بحث لباس زنان و مردانه پوشیدن فقط بحث ساده آزادی بیان و آزادی نوع پوشش نیست بحث وجود یک سری معیارها و خط کشی هایی هست که بر اساس آن هویت "زنانه" و "مردانه" و متعاقب آن "وظایف" و "نقشهای" اجتماعی هر جنس تعریف میشه، شکل میگیره، تکرار میشه و "طبیعی" میشه و در نتیجه هر عملی که این "طبیعی" بودن تقسیم نقشها و هویتها رو به مخاطره بندازه باید به سرعت از بین بره. " زن" بودن و " مرد" بودن به یک دوگانگی ثابت و غیر قابل تغییر تبدیل شده که حتی فکر کردن به هر نوع طبقه بندی غیر از این میتونه "وحشت" آفرین باشه برای سیستمی که حفظ قدرتش وابسته به این تقسیم بندی است.
اشتراک در:
پستها (Atom)