۱۳۸۵ اردیبهشت ۱۲, سه‌شنبه

وقتی این مطلب آسیه رو دیدم، باز هم بغضم ترکید. قبلش وقتی صنم خورشید خانومش رو بست. دیگه طاقت نیاوردم. حالم واقعا بد شد. سایتمون رو دوست دارم. باهاش زندگی کردم. اون باعث شد هدفم رو پیدا کنم و دنبالش برم. نمی خوام بسته شه. اینو همتون خوب حس می کنید. دلم بدجور گرفته.
کاری که بعضی ها شروع کردن سودی نداره اگر هم داشته باشه،آب به آسیاب دشمن ریختن. با اخلاق فمنیستی جور در نمیاد. آسونه دم از فمنیسم زدن. ولی مثل مردان چاله میدانی حرف زدن را چه کار می کنی؟

۳ نظر:

محمد گفت...

انشاءالله خداوند به شما صبر جمیل و اجر جزیل عنایت بفرماید
اما ما که هنوز نفهمیدیم کی کجا چاله میدونی حرف زده
اگر امکان پذیر می باشد لینکی از آن را ارسال نمایید
تا ما هم اطلاعاتی چند راجع به آن کسب نماییم
ان الله مع الصابرین

امید گفت...

بابا آخه چی شده ؟

بر عكس تو گفت...

سلام. من كه آخرش صر از حرفهاي تو و صنم و آسيه در نياوردم. چي شده؟