۱۳۸۶ آذر ۸, پنجشنبه

استانبول

اولین بار بود استانبول رو میدیدم. خیلی خوب بود، چون انگار تو هواش یه چیزی شبیه ایران داشت. استانبول دوست داشتنی بود، چون کسایی رو که دوست داشتم دوباره دیدم خصوصا شادی (صدر) رو که خیلی دلم براش تو این یک سال تنگ شده بود. شادی مثل همیشه خندان، قوی و با روحیه بود.

زیاد وقت نکردم شهر رو بگردم به خاطر فشرده بودن برنامه های کاری، ولی در همون فرصت کم فهمیدم که ما چقدر از دست دادیم به خاطر سیاست گذاریهای غلطمون و ترکها چقدر زیرکانه با ارئه محصولات فرهنگی با پایین ترین کیفیت از صنعت توریسم در حال کسب درآمد هستن. البته استانبول به نظرم یکی از گرونترین شهر ها اومد. شاید هم جایی که ما بودیم، چون بخش توریستی بود اینطور یود. 

پوستر یک برنامه رقص سماع رو در همین گشت و گذارهای کوتاه دیدیم و خوشحال از اینکه این فرصت پیدا شده که ما بتونیم این رقص مشهور رو از نزدیک ببینیم. 30 لیر ترکیه چیزی حدود 30 هزارتومن برای یک ساعت برنامه پول دادیم. اگر چه همون اولش با پخش کردن بروشورهایی در باره شاعر معروفشون " مولوی" حال ما گرفته شد که یک بحث شدید راه انداختیم با برگذار کننده ولی بعدش فکر کردیم که داریم وقتمون رو تلف میکنم فعلا که همه جای دنیا مولوی رو ترک میدونن. با بحث  هم کاری درست نمیشه. تعداد جمعیت اروپاییها که برای دیدن رقص اومده بودن قابل توجه بود. برنامه با بدترین موسیقی عارفانه ای که شنیده بودم شروع شد. دف اصلا جون نداشت و صدایی که ازش در میومد بیشتر به تنبک شبیه بود. با همون موسیقی افتضاح سه نفر اومدن چهار دور دور خودشون چرخیدن. نه از شعر مولوی خبری بود نه از نوای صوفیانه. وقتی برنامه تمام شد اعصابم خرد شد از زمان و پولی که هدر دادم.

ایاصوفیا و مسجد سلطان احمد رو فقط ازبیرون دیدم چون بعد از ظهر بود و تعطیل. بعد از اون هم فرصت نشد. بر خلاف انتظارم استانبول و آنکارا تمییز بودن. ولی جالب بود که با این همه حجم توریست انگلیسیشون افتضاح بود و پدرمون در میومد که بهشون یه چیزی رو حالی کنیم. ولی کلا خوب بود. بدم نمیومد استانبول زندگی کنم.

۵ نظر:

پلنگ زخمی گفت...

مولوی که ترک شد ، بوعلی سینا عرب ، فردوسی هم تاجیک ! واقعا ترکیه خیلی از ما بالاتره . شاید برترین کشور اسلامی از لحاظ پویایی اقتصادی باشه . توریسمش هم واقعا رو به جلوست.

اسماعیل آزادی گفت...

..................

او همان دکتر بنی یعقوب بود

نام او زهرا چه مرگش زود بود

مزد خدمت در سرای ظلم و کین

..................

هومن گفت...

پس ترکیه بودی که پیدات نبود. رسیدن بخیر. اون تیکه "فکر کردیم که داریم وقتمون رو تلف میکنم"، خیلی باحال بود.
cheers

sara گفت...

salam
mishe lotfan age az oon barnameye raghse sama esmi telephoni chizi darid inja begid? man zarfe chand rooze ayande daram miram istanbol va kheily doost daram in raghs ro bebinam
kheily mamnoon misham

لیلا: نه راستش ساراجان هیچ چیز ندارم. راستش اصلا هم توصیه اش نمیکنم.

راد گفت...

این واژه ضد نظرات هرز رو که دیدم خندم گرفت نظرم یادم رفت.



سلیقه باحالی داری



شاد باشی