۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

اسلام و جمهوری اسلامی

آخرین پست وبلاگ افکار رو که میخوندم. فکر کردم این عصبانیتی که ازش صحبت میکنه شاید من هم احساسش میکنم. البته نمیدونم این همون حسه که انار ازش نوشته یا نه. ولی خیلی به این حسم فکر میکنم. قبلا هم از یک زاویه دیگه بهش پرداختم.  با خودم فکر کردم که بفهمم احساسم از کجا ناشی میشه. البته حسی که داشت هر روز یک جورایی رقیق و رقیقتر میشد ولی قضایای این دو ماهه ایران انگار یک جوری دوباره قلقلکش داده.

من نمیدونم آدمها وقتی درباره دین صحبت میشه چه چیزی یادشون میاد و براشون دین چه معنایی پیدا میکنه. همینجا بگم که دارم کاملا درباره احساسات صحبت میکنم. احساسات هم که بیشتر وقتها بر اساس حسابگریهای منطقی نیست و شما معمولا نمیشینید فکر کنید و تصمیم بگیرید که الان باید چه احساسی داشته باشید.  من خیلی وقتها با آدمهای مذهبی در اینباره بحث کردم ولی این بحثها از اون بحثهایی که هیچوقت به نتیجه نمیرسه.

ولی من به سختی میتونم وقتی درباره اسلام صحبت میشه از نظر احساسی اون رو با جمهوری اسلامی متمایز کنم. جمهوری اسلامی که میگم فقط منظورم دولت و حکومت نیست. کلا سیستمی هست که من از بچگی در کوچه و خیابون و مدرسه باهاش روبرو شدم. من اینجا از درست بودن و غلط بودن حسها هم صحبت نمیکنم. شما نمیتونید به کسی بگید چرا این حس رو نسبت به چیزی داری حست رو عوض کن.

به هر حال حس من به اسلام یک جوری با حس من نسبت به جمهوری اسلامی گره خورده. من در شهرستان بزرگ شدم شاید باز هم این حس با حس کسانی که توشهرهایی مثل تهران بزرگ شده باشن فرق داشته باشه. نمیدونم. حس من از مذهب همیشه برمیگرده به ترسهایی که داشتم. به گیرهایی که مدرسه میداد برای موهام و طرز لباس پوشیدنم ( من کلا دختری نبودم که خیلی هم بخوام از مد پیروی کنم)  نپوشیدن  جوراب سفید و کفش سفید و مقنعه فلان و ...و مثلا گشتن محتویات کیف مدرسه و گشت ثارلله و جندلله و کمیته در خیابانها برای چک کردن حجاب من. به اینها اضافه کنید مثلا روزهای اجباری ماه رمضون و نماز خوندنهای اجباری در مدرسه و ... روی من اینها تاثیرش خیلی عمیق بوده به طوریکه الان هم که بهشون فکر میکنم و دربارشون مینویسم میتونم بگم عصبانی میشم. این قضیه وقتی برای یک فرد بیشتر پررنگ میشه که در یک خانواده ای زندگی کنه که مذهبی نیست و زندگی بیرون و داخل خونه در اصل تو دنیای کاملا متفاوت با همدیگه باشه.

بعدها هم که دیگه مدرسه نبود و دانشگاه بود. رابطه من و جمهوری اسلامی ( و در ذهن من اسلام) همیشه یک رابطه کشمکش و جرو بحث و مشاجره بود. وقتی مخصوصا مسئله زنان شد دغدغه هر روز من. و من قوانینی رو میخوندم که گفته میشد اسلامیه. قوانینی که به نظرم مظهر مسلم ظلم بود و نا عدالتی. در نتیجه حسی که اسلام هم در بزرگسالی به من میداد حس چیزی بود که حق من رو پایمال کرده و من رو به عنوان یک انسان کامل اصلا به رسمیت نشناخته.

اینها البته در کنار این قضیه بود که من دوستانی داشتم که دوستشون داشتم و مذهبی بودن ولی خوب اگر وقتی خیلی جوونتر بودم سعی میکردم باهاشون وارد بحث بشم وقتی که بزرگتر شدم همونجوری دوستشون داشتم ولی اینها باعث نمیشد این احساسات من دچار تغییر بشه.

واقعیت اینه که من هنوز این احساس رو دارم. هنوز به راحتی نمیتونم اسلام و جمهوری اسلامی رو از هم تفکیک کنم. حتی وقتی کسی از روشنفکری دینی حرف میزنه. من خیلی نمیتونم به راحتی اعتماد کنم که اون از یک نوع دیگه جمهوری اسلامی حرف نمیزنه. هر نوع اسلامی که بخواد حکومت کنه برای من میشه جمهوری اسلامی و این بیشتر از اینکه عصبانیم کنه البته میترسونتم.

من نمیدونم اگر در یک جامعه دیگه ی اسلامی بزرگ میشدم احساسم چطور بود. واقعیت اینه که حس من نسبت به دین در جامعه ای شکل گرفت که از نظر خیلی از  دینداران خیلی هم دینی نیست.

۵ نظر:

امیر رضا گفت...

حتی وقتی کسی از روشنفکری دینی حرف میزنه. من خیلی نمیتونم به راحتی اعتماد کنم که اون از یک نوع دیگه جمهوری اسلامی حرف نمیزنه.

راجع به این موضوع کاملا با شما موافقم، اما اسلام محمد سالها با اسلام خمینی و امثالش فاصله داره

فرزاد گفت...

رضا دوران شاه هم ديكتاتوري بود.....

از دوران مشروطه در نظر بگيرين تا نهضت ملي مصدق و قيام 15 خرداد 42 و در نهايت انقلاب 57 ملت ايران هميشه فكر ميكردن اجراي احكام اسلام ميتونه كليد نجات از شر ديكتاتوري باشه، كه مي تونيم اسمشو بزاريم اشتباه ملت ايران! ولي خوشبختانه جمهوري اسلامي به مردم واقعيت رو نشان داد!

دودینگ هاوس گفت...

این احساس ِ تلخیه که خیلی‌ها توی جمهوری اسلامی و خیلی از منسوبین به جمهوری اسلامی اصرار دارن به همه بقبولونن که این جمهوری اسلامی، تمام و کمال اسلامه؛ در حالی که منی که هم قانون اساسی رو قبول دارم و هم به آرمان‌های انقلاب قایل‌ام، می‌فهمم که حرف مفت می‌زنن.

و البته تنها راهش هم اینه که همون‌جوری که اون‌ها از هر روشی استفاده می‌کنن تا رفتار خودشون رو به اسلام بچسبونن و سلایق خودشون رو برگرفته و متکی به اسلام واقعی جا بزنن، ما هم باید از هر فرصتی استفاده کنیم تا به همه بگیم این رفتار چیزی نیست که اسلام گفته.

گفتمان ایرانی گفت...

لیلا جان
همانطور که می دانی اسلام یک دین الهی است
و جمهوری اسلامی یک نظام سیاسی که قسمتی از هویت خود را از دین اسلام وام گرفته است
دین اسلام که براساس نوشته قرآن و احادیث معنی می یابد، نوشته هایی است که متعلق به 1400 سال پیش است، بنابراین متخصصان اسلامی تعابیر و تفاسیر متفاوتی را از اسلام برای جامعه زمان خود معرفی نموده اند. پس اسلام، جمهوری اسلامی ایران هم تنها یکی از تفاسیر از اسلام است.

بهنام گفت...

ليلاي عزيز
جمهوري اسلامي دين جديدي است كه هيچكس راقبول نداردالاخودش.مي برد و ميدوزد و مي درد.همه رابنام اسلام.
شمازندگيتان راكنيدوحضورخدارادرزندگيتان ازته دل ارزوكنيد.......بگمان من اين همان اسلام است