۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

نه به اعدام

وقتی اسم اعدام میاد  خاطره است که مدام به ذهنم میاد.  داستان دوستان و فامیلی که بیست سال پیش رفتن و برنگشتن. هیچکس هم نپرسید چرا برنگشتن؟ شاید کسی جرات نداشت که بپرسه؟ نمیدونم. برای من مهم نیست که زندانی سیاسی که اعدام میکنن عضو چه گروه و دست و فرقه ای هست. به نظرم هیچ انسانی نباید برای عقیده اش اعدام بشه. من هنوز هم خبر اعدام که میخونم نمیتونم جلوی اشکهام رو بگیرم که سرازیر نشه. حدود سی سال پیش تعداد خیلی زیادی از ادمهای این کشور به جرم محارب و مرتد و ...  به دست حکومت اعدام شدند شاید بعضی های فکر میکردند که اینها واقعا محاربن! و هیچ حرفی در دفاعشون نزدن. سکوت و سکوت بود که مرگ این آدمها رو بدرقه میکرد. شاید اگه اون روز فریادهای امروز بود که اعدام نکنید امروز ما دوباره نگران اعدام نبودیم. فرقی نمیکنه کسی رو که اعدام میکنن از سبزها هست یا نه. با اعدام مخالفت کنیم فارغ از اینکه کسی که قرار اعدام بشه جز چه گروه و دست و فکریه. برخی  اسلام گراهای انقلابی اوایل انقلاب خوشحال بودن که مرگ دور از خونه اونها خوابیده و مهم نبود که کسایی که به جوخه مرگ سپرده میشن ممکنه بیگناهایی باشن که فقط از عقیده اشون حرف میزنن و سکوت کردن شاید هم از سر رضا بودن نمیدونم. ولی امیدوام این نسل متفاوت فکر کنه.   وقتی پای مرگ یک انسان در میونه خودی و غیر خودی نکنیم.

۵ نظر:

کاوه گفت...

کاملا موافقم.

كاوه گفت...

نمي دونم چرا نمي تونم فراموش كنم كه اين موسوي كه الان به عنوان رهبر جنبش اعتراضي مردم ايران معرفي ميشه همونيه كه توي خرداد 88 به كرات در تبريز، كرمان و ... از كشتار دهه 60 دفاع كرده و به اون افتخار مرده و حتي فعالن چپ تبريز عنوان مي كنن كه وقتي در مورد كشتار دهه 60 ازش سوال كردند با اين جواب روبرو شدند كه اگر موسوي الانم هم قدرت مي داشته شايد آنها نيز اعدام مي شدند!!!

بهنام گفت...

واي از آن تابستان سياه 67
اري بايد با اعدام مخالفت كرد...خون خون مياورد و اين چرخ نكبت مادران را داغدار ميكند.

مجید گفت...

موافقم.

روح انگیز گفت...

فی القصاص حیاة یا اولوا الالباب!
در قصاص، زندگی است؛ ای عاقلان!
لطفا اندکی کوته بینی و سطحی نگری رو کنار بذارین!