شما به «بزرگی» خودتون ببخشید که من یک دختر طبقه متوسط شهریم و آرمانهای بزرگی مثل شما ندارم. آرمان ضد امپریالیست به سرکردگی آمریکا و آرمان دفاع از جنبشهای آزادیبخش جهانی. آرمان من در حد خودم است. آرمانم به «سادگی» این است که وقتی پاسپورت کشورم رو در دست میگیرم برای عبور از هر مرزی دست و دلم نلرزد و به طور تحقیر آمیزی از صف مسافران جدا نشوم. آرمان من ،ببخشید اگر از نظر شما که میخواهید دنیا رو نجات دهید «حقیر» به نظر میرسد، ولی این است که یک روز در خیابانهای کشورم بدون ترس و واهمه بتوانم معشوقم را ببوسم. بوسه ای به طولانی ای همه روزهای وحشت و ترس و تحقیر و اینکه موهایم را در خیابانهای تهران پریشان کنم و بر روی چمنهای پارک ها با قه قه های مستانه غلت بزنم و جنده خطاب نشوم. نه اینکه جنده به نظرم تحقیر آمیز می آید بلکه به خاطر اینکه گوینده فکر میکند سخیفترین صفت را به من نسبت داده چونکه غلت زدن یک دختر با خنده های بلند مصداق بارز یک عمل سخیف است.
بگذارید من برای آرمانهای «کوچکم»بجنگم و شما برای آرزوهای «بزرگتان» و از من نخواهید آنها را برای رسیدن به آرمانهای شما رها کنم.
۱۰ نظر:
من شدیدا تلاشت برای آرمانهای کوچکت رو تشویق می کنم.
لیلا: :)
اصلاً آرمانِ بزرگ همين آرمانِ توست، که خودِ زندگيست. مابقيِ حرفها چرند است و سنگِ بزرگ...
من را با پاسپورت کانادایی هم به خاطر محل تولد از صف جدا میکنند ، رنده باد آرمانهای کوچک شما
خیلی قشنگ بود امیدوارم یک روز سیاستمداران ما هم به جای حرفهای قلمبه سلمبه از یکی دو تا از این ارزوهای کوچک دفاع کنند
خیلی جالب بود، من رو یاد مقاله ی دباشی با عنوان آخرین روشنفکران اولین شهروندانند انداخت. امیدوارم روزی برسه که همچین ذهنیتی همه گیر بشه و ما به جای اینکه دنبال ایجاد نظامی باشیم که بخواد نمونه و الگوی ملت های دیگه باشه، یه نظام جمع و جور و کم ادعایی به وجود بیاریم که در اون آزادی های فردی به رسمیت شناخته بشه و مرد و زن با هم برابر باشن.
با احترام به آرمانهایتان که با بزرگواری کوچکشان مینامید و با پوزش از تاخیر سال نو مبارک.
لیلا: مرسی. سال نو شما هم مبارک.
درود بر تو و آرمانهای انسانیت. آرمانهایی برگرفته از فطرت انسان که بوی خوش زندگی می دهد و آزادی. خسته بودم از بحث با "آرمان بزرگ ها" که این نوشته را دیدم، گویی که در خستگی و تشنگی آب خنکی نوشیده باشم! همچنان بر سر آرمانهایت باش که میلیون ها تن با تو همراهند در تحقق همین آرمانها. پیروز باشی
من هردو رو باهم دارم!
عیبی که نداره؟
من از پریروز وبلاگ شما رو پیدا کردم و یه ریز دارم می خونمش تا اینجا. انگار شما دارید به جای من حرف می زنید و می نویسد. همون پریروز "روژلب" رو با ذکر منبع برای چند تا از دوستام ایمیل کردم. فقط به نظرم پست "مادران عزادارِ، حضوری برازنده در جامعه..." رسا نبود یا حداقل من نفهمیدم منظورتون چیه.
نمی دونم اینجور موقع ها چی باید گفت. شاید تشکر کردن بی معنی باشه، چون شما برای من نمی نویسید برای دل خودتون می نویسید. اما با اینهمه دیدم بی انصافیه بعد از اینهمه حض بردن تشکر نکنم. مرسی
مرسی ماهی جان. خوشحالم که این همدلی رو با خوندن این وبلاگ داشتی. شاد باشی همیشه.
ارسال یک نظر