۱۳۹۰ دی ۱۴, چهارشنبه

زنده باد مخاطب من

گوگل ریدر که به رحمت خدا رفت انگار دل و دماغی هم نموند که این جا رو گردگیری کنم. آخه وقتی شوق خوندن توسط دیگران وجود نداشته باشه واسه چی بنویسیم. واسه خودم؟ من بعد از اینکه دبیرستان تموم شد و یکی دو سال بعد از دانشگاه در دوران لیسانس که دفتر خاطرات داشتم خیلی خیلی دیگه کم پیش اومد که واسه خودم بنویسم. الان بیشتر از ده سال که نوشته هام همه مخاطب داره. تو روزنامه، تو وبسایت، تو وبلاگ، حتی تو فیس بوک که مینویسم یا گاهی تویت میکنم به خاطر اینه که مخاطب داره. اینجوری حس میکنم با دنیا و آدماش در ارتباطم.
همه اینها رو گفتم که بگم وقتی که گوگل ریدر مرد و مخاطبها هم پخش و پلا شدن، حس نوشتن دیگه نبود. واسه کی مینوشتم؟ حالا هم دارم اینجا مینویسم چون فیس بوکم رو بستم و اگر یک جایی ننویسم که عمومی باشه احتمالا دق میکنم.
من مینویسم که دیگران بخونن. دیگرانی نباشن که بخونن و درباره نوشته من حرف بزنن و نظر بدن، کل نوشتن به نظرم بی‌معنا و عبث میاد. پس زنده باد مخاطب.

۸ نظر:

ناشناس گفت...

کامل کامل که نمرده!
یک مخاطب

ایلناز(خانم روباهه) گفت...

گوگل ریدر نمرد که، فلج شد طفلی، یه چیزی تو مایه های قطع نخاع، اونم از گردن به پایین :(

milad torfi گفت...

همیشه ولی هستن هنوز آدمایی که هیچ وقت کاری به گوگل ریدر ندارن، وبلاگت رو باز میکنن،و نوشته هات رو مستقیم از توی خود وبلاگ میخونن.
گفته بودم بهت، نوشته هات رو دوست دارم. با گوگل ریدر، یا بی گوگل ریدر!

Unknown گفت...

مرسی میلاد جان از لطفت.

nadia گفت...

من میخونمت :)

سحر گفت...

موفق باشی وبلاگ جالبی هست.

ما هم خوانندهات هستیم.

khaabepary گفت...

سلام لیلا خانم
من تازه با وبلاگ شما اشنا شدم ولی تقریبا بیشتر آرشیو شما رو خوندم به جز مطالب اون روزهای خاص رو.
خیلی با دقت و لذت خوندم برام خوندن تجربه های زندگی شخصی خانمها خیلی جالبه گاهی فکر می کنم بعضی از نوشته ها انقدر با سخاوت و ناب نوشته میشه که دیگه زیبایی ادبیات داستانی در مقابلش رنگ می بازه
به هر حال امیدوارم همچنان بنویسید کاش ای میل هم میگذاشتید

قلندر گفت...

مخاطبینی از جنس اعلا در نوشته می توان داشت و یافت...