۱۳۹۲ بهمن ۱۰, پنجشنبه

ترسهایی در سطح خرد...

یک چیزی که یاد نگرفته بودم و اینجا باید آهسته آهسته و با ترس و آزمون و خطا یاد میگرفتم حق انتقاد کردن بود. بخشی از آن را البته با دادن هزینه‌ای گزاف یاد گرفتم که ترامایش احتمالا تا سالیان سال با من خواهد بود.
 باید یاد میگرفتم هر جا که رفتاری عادلانه به نظرم نمیرسید و یا به نظرم نوعی زورگویی است چگونه نترسم و صدای اعتراضم را بلند کنم و موضوع را حل کنم. درباره اتفاقات روزمره زندگی و در سطحی بسیار شخصی صحبت میکنم نه اعتراض به حکومت و دولت و سیستم. و منظورم هم غرغر کردن نیست و یا زیر لب فحشی حواله کردن.

 آدمهایی که اینجا بزرگ شده‌اند ظاهرا یاد گرفته‌اند که اگر به عنوان مثال  سرویس خوبی از شرکتی دریافت نکنند و یا به نظرشان شخصی کارش را درست انجام نمیدهد در هر محل کاری، انتقادشان را بیان کنند و اگر جواب نگرفتند نترسند که مدیر را بخواهند و به شیوه‌ای ارام ولی قاطع و منطقی اعتراضشان را بیان کنند و البته نتیجه بگیرند. صدایشان نلرزد، بغضشان نگیرد ( یا حتی نترکد)، و البته منتظر تحقیر هم  نباشند.

هنوز با سرعتی بسیار پایین باید یاد بگیرم که حقی دارم و بر ترسم برای گرفتنش غلبه کنم. سالها یاد گرفتم که اگر اعتراض کنم حتما به خاطرش تنبیه خواهم شد و احتمالا کارم نه تنها راه نخواهد افتاد که در آن بیشتر کارشکنی خواهد شد. حالا کم کم در این محیط مشاهده میکنم که همیشه هم اعتراض نتیجه‌ منفی ندارد. حداقل در سطح خرد میتوانی کمی تمرینش کنی ( در سطح کلان هم میتوانی داد بزنی ولی شاید خیلی هم گوش شنوایی نباشد ولی اجازه میدهند همچنان فریاد بزنی). در سطح خرد برای حفظ مشتری و بیزنس هم که شده مجبورند با تو راه بیایند. ولی من یادم می‌آید در ایران به عنوان مثال چقدر پس بردن یک جنس خریداری شده میتوانست استرس زا باشد چون نمیتوانستی رفتار صاحب مغازه را حدس بزنی. نمیتوانستی نگران نباشی که طرف ممکن است بی‌احترامی کند، حرف نامناسب بزند و کل پس دادن کالا را به یک ماجرای سردرد آور تبدیل کند.

اینجا حداقل با خیال راحت مینویسم از رنگش خوشم نیامد میگذارم در جعبه میدهم به پست و آنها هم نامه میزنند که ممنون دریافت شد و متاسفیم که خوشت نیامد. اینجا طول کشید که یاد بگیرم ( و هنوز در حال یادگیریم) که برای خوشم نیامدن از چیزی کسی نباید مرا مورد توهین قرار دهد. اینجا آرام ارام یاد میگیرم که مورد اخم و تخم و عتاب قرار نمیگیرم اگر به مدیر ساختمان بگویم که کارش را درست انجام نداده است. که حق با من است. اینها را باید خیلی قبل از این یاد میگرفتم ولی ترس آنچنان در وجودم ( یا وجودمان) رخنه کرده که پس زدنش شاید به اندازه همه سالهای زندگی طول بکشد. 

هیچ نظری موجود نیست: