۱۳۸۶ اردیبهشت ۲۷, پنجشنبه

من و خاتمی

به من میگن اصلاح طلب دوم خردادی،چون فکر میکنم دوره خاتمی این امکان رو ذره ای ایجاد کرد که کمی راحتتر بنویسیم و بخونیم. برای منی که دهه 60 مدرسه رفتم و هر روز صبح سر صف باید بلند فریاد میزدم ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است " و هر روز باید دم در ورودی دقیقه ای رو میگذروندم که بلندی یا کوتاهی مانتو شلوارم و تنگ یودن مقنغه ام و اینکه حتما باید چونه دار باشه و نه پفی! چک بشه  و یا رنگ کقشی که پوشیدم  احیانن سفید نباشه و یا جورابم ساقه کوتاه نباشه. فضای دوران خاتمی یه خرده اجازه نفس کشیدن داد. میتونستم صندل بدون جوراب بپوشم. خنده دار نیست قبل از اون فکرشم نمیکردم. تونستم اعتراض کنم تو دانشگاه که منم مثل پسرهای دانشگاه حق دارم از صندلی توی محوطه استفاده کنم. تونستم واسه مجله دانشگاه با شیرین عبادی مصاحبه کنم و از حقوق کم زنها حرف بزنم. تونستم کتابهای صادق هدایت رو تو کتابفروشیها پیدا کنم. تونستم جامعه و توس بخونم. برای منی که میراث دار مادری بودم که برای من سمبل درد و رنج  دهه 50 و 60  بود مادری که هنوز صبحها با کابوس حمله یک سری ادم مسلح در تاریکیهای نیمه شب به خونش از خواب بیدار میشد. و هنوز توی ذهنش سربازایی که از روی پشت بوم خونه همسایه ها با تیرباراشون حیاط خونه اونها رو نشونه گرفته بودن،رژه میرفت. مادری که هنوز جسد برادر 23 سالش که روی پاهاش رد رگبارها و روی پیشیونیش جای تیر خلاص بود، جلو چشماش میدید. وقتی که پیکر برادرش  رو توی تاریکی شب بهش داده بودن و بهش امر کرده بودن اگه صدای گریه ای شنیده بشه میبرنش همون جایی که عرب نی انداخت.  و مادربزرگم مجبور شد ضجه هاش رو تو دلش خفه کنه.  برای من شاید سخت تر بود که در انتخابات 76 شرکت کنم و  اولین رایم رو توی 20 سالگی به خاتمی بدم. برای من  شنیدن واژه های حقوق فردی  و شهروندی واژهای زیبایی بودن که اولین بار بود از زبان یک عضو جمهوری اسلامی  میشنیدم. و معلومه فوق العاده جذاب بود برام.  اومدن خاتمی میتونست  نشونه یه آزادی باشه. نمیدونستم آزادی یعنی چی؟ از مرزهای ایران پامو بیرون نذاشته بودم تا بدونم "ازادی" یعنی چی. برای من همین بس بود که حجاب و مقنعه ام رو چک نکنن و بذارن کفش ورزشی سفید بپوشم. روسری رنگی بزنم. مانتوم کوتاه باشه. احمقانه است ولی همه اینها برای من معنی داشت. هنوز هم معنی داره.  هنوز هم به نظرم اگر مسیر اصلاحاتی که خاتمی شروع کرد ادامه پیدا میکرد من نگران نبودم که  کابوس دهه شصت رو تو خیابونهای تهران دوباره در دهه 80  شاهد باشم. من یاد گرفتم که از حداقل های امکاناتم استفاده کنم. همونطور که دوران جنگ یاد گرفته بودم رو کاغد کاهی بنویسم و جامدادی اهنربایی رو به چشم یه شی تجملی ببینم. پس یاد گرفتم که از تنها حقم استفاده کنم و به اون که بهتر رای بدم. این به نظرم یه قدم به جلو بود. نسبت به نسلی که داییم جزیی ازشون بود. ایمان دارم که اگه اونو امثال اون نبودن من به این آگاهی نمیرسیدم و خوشحالم که در اون زمان هم متوقف نشدم.

۸ نظر:

رامین گفت...

یک قدم به جلو؟!
عاقلی گفته بود وقتی تا مرگ یک قدم فاصله داری بهتر است تکان نخوری...
گذشته ازاین فکر می کنم بعد از اون یک قدم به جلو (!)، یه چند صد قدمی به عقب برگشتیم...

از زندگی گفت...

مرسی لیلا جان! به نظرم خوبه که تغییرات رو واقع بینانه مد نظر داشت. از نوشته ات لذت بردم.

آرمان گفت...

برای همه جوونها همینطوره. مردم ایران حافظه تاریخی کوتاه مدتی دارند و گاهی اوقات اصلاً حافظه ندارند. یادمه زمان انتخابات اخیر ریاست جمهوری که در مورد معین حرف میزدیم خیلیا میگفتن: مگه خاتمی چیکار کرد؟ اون موقع برام خیلی سخت بود که برای چنین ادمی توضیح بدم که آزادی یعنی چی و چرا حس می کنم که تو 8 سال دوره خاتمی کمی آزاد بودیم...اما الآن خیلی راحت به همون آدم میتونم بگم که خاتمی چیکار نکرد... خاتمی طرح مبارزه با بدحجابی راه ننداخت. مردم کشورم رو در دنیا بعنوان یه انسان نشون داد نه تروریست. آثار تاریخی کشورم رو به بهانه کشاورزی زیر آب نکرد. خاتمی...

فرشته گفت...

لیلای عزیزم واقعا عالی نوشتی دستت درد نکنه میدونی یه جورایی حرف دل من هم بود

ماکان گفت...

کاش کاش کاش خاتمی دوباره کاندید بشه..........کاش!

او نه منم گفت...

آره صد در صد همین حدسی که زدم درسته، چون در نظرات هم نظر خورشید خانم برات مهم بود وجواب کامنت او را دادی! با jay موافقم و امیدوارم حکومتی سر کار بیاد که بگذاره فقط یو کفش سفید بدون جوراب بپوشی و مانتو کوتاه و ابروهاتو تیغ بزنی و یک ابرو جاش بکوبی که به صورتت گریه کنه و موهات رو رنگ بزنی و صورتت هم که بسیار کشیده است با زدن موها به بالا کشیده تر نشون بدی! اونوقته که تموم مشکلات عالم حل شده است! منهم مثل jay برات آرزوی رسیدن به حقیقت را دارم! پلیز نظرم رو حذف نکن تا بموقعی که چندان دور نیست بخوانی و ببینی چه تفکراتی داشتی.

نسیمک گفت...

هر چند از آزادی های این چنینی دوران خاتمی مثل آزادی در پوشش استفاده کردم، اما به نظرم لطف بزرگی که خاتمی کرد، استیلای فرهنگی بود. اون همه روزنامه ها، اکتیو شدن جوونا تو مباحث فکری... اینا خیلی ارزشش بیشتر بود. حالا باید دوباره کلی وقت و انرژی توسط رهبرای فکری صرف بشه تا از حقوق اولیه خانوما مثل پوشش دفاع بشه. همین انرژی میتونست تو مسائل فکری عمیق تر صرف بشه:(

كيميا گفت...

رها;تو گلي.از دست پيغامهاي بيمار دلخور نشو.منم دوران تو رو با تفاوتهايي گذروندم.اون ادما اصلا"نميفهمن تو چي ميگي.