وبلاگ، فیس بوک، تویتر، فرندفید و هزارتا چیز دیگه زندگی هر روزه من رو از صبح تا شب به یه نحوی پر میکنند. خیلی کم از خونه میزنم بیرون. خیلی کم از پشت کامپیوتر و میز کار تکون میخورم. و فکر کنم به زودی به انواع اقسام بیماریهای مفصلی دچار شم.
از این وضعیت خوشحال نیستم و ظاهرا هم قدمی برای تغییرش بر نمیدارم. در انتظار اینم که زمان هر چه زودتر سپری بشه و من به آینده برسم. آیندهای که لزوما با امروزم خیلی فرقی نداره.( شایدم داشته باشه، کی میدونه)
بعضی وقتها اینقدر میدوم که نفسی برام نمیمونه و بعضی مواقع هم اینقدر ساکن میشم که خودم هم تعجب میکنم.
شاید باید یه خرده آهسته تر رفت که نیاز به استراحت طولانی نباشه.
۲ نظر:
خوب احتمالا سر کاری یا دانشگاهی میری! سعی کن تو رفت و آمد به این جاها یه ذره پیاده روی کنی! مشکلی پیش نمیاد!
یادمه پیش از این شاداب تر بودی
لیلا: فکر کنم تو درست میگی.
ارسال یک نظر