۱۳۸۶ تیر ۱۰, یکشنبه

روزمره

الان مدتیه که  واسه قولی که  دادم سیگار نمیکشم. البته خدا پدر دولت بریتانیا رو بیامرزه که کشیدن اونو از دیروز تو کافه ها ممنوع کرده و ما دیگه با دیدن دیگرانی که سیگار میکشن به هوس نمیافتیم و یه خرده دلمون رو خوش میکنیم که بقیه هم نمیتونن دیگه به راحتی بکشن. البته یکی از خوبیهای ترک سیگار مخصوصا اینجا که یه پاکت ده تایی مالبرو نزدیک 3 پونده اینه که قدری به جیب آدم کمک میشه.
...

من همینطوری آدم نگرانی هستم. این کشف بمبهای لندن هم دیگه بیشتر کمک کرد. امروز تمام مدتی که سوار قطار و مترو بودم نگران بودم یه بمبی چیزی منفجر شه و من جوونمرگ بشم. تا تهران بودیم شبها با ترس زلزله میگذروندیم. اینجا باید از ترس این بمبها اروم قرار نداشته باشیم. البته من هنوز نفهمیدم که یهو چی شد دو تا بمب همزمان با هم کشف میشه و یه تروریست احمق میره ماشینشو میکوبه به فرودگاه تا آتیش بگیره. من هیچوقت به این انگلیسی ها اعتماد ندارم فکر کنم اینم یه بازیه جدیده واسه سختگیریه بیشتر.

...

من شخصا عاشق بارونم ولی طی دو هفته گذشته بسکی اینجا بارون اومده دیگه داره حالم بد میشه. هفته گذشته هم به قدری هوا سرد شد که مجبور شدیم لباسهای زمستونیمون رو دوباره در بیاریم و یک روزشم هم ک مجبور شدیم شوفاژ روشن کنیم. دوستای انگلیسیم میگن یه همچین هوای سردی اونم توی جون و جولای سابقه نداشته.

...

آخر هفته رو رفتم بیرمنگام که یه دوست خوب و نازنین رو ببینم. این دختر اینقدر فعال و موفقه که من واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم. روزی 10-15 ساعت کار میکنه. چیزی که من اصلا در مورد خودم فکر نکنم یه روز اتفاق بیفته. استاد دانشگاست و کاملا نمونه یه دختر مستفل و قابل تحسین. این دو روز خیلی خوش گذشت. رستوران ایرانی رفتم و بعد از مدتها دلی از عزا در اوردم و چلو کباب، قورمه سبزی، کشک بادمجون و از همه مهمتر آش رشته خوردم. البته یه خرده زیاده روی کردم و تا دو ساعت بعدش خودم  رو لعنت میکردم که چرا اینقدر ندید بدید بازی در آوردم. ولی الانم که فکرشو میکنم بازم دهنم آب میافته. خیلی سعی کردیم یه قلیون هم چاق کنیم و صفا رو کاملتر کنیم که متاسفانه قلیون راه نیفتاد. یا ما بلد نبودیم. یا قلیون اشکال فنی داشت.

...

دو روز پیش این جینا خانم ما یه ساله شد. از این فاصله دور نتونستم وظایف خالگی رو انجام بدم. چهره اش میخوره که خیلی شیطون شده باشه. عکساشو میتونید اینجا ببینید.

۴ نظر:

كاوه گفت...

خيلي خوبه، سعي كنيد ديگه هيچ وقت سيگار نكشيد.

شما كه ديگه تو تهران بايد در مقابل نگراني واكسينه شده باشي.

اين هم كه هواي آخرالزمونه.

خوش به حال دوستت و ارادش.

جينا خانمتون رو هم زيارت كرديم، از قول ما به مامانش تبريك بگين، چون جو وبلاگشون طوريه كه ما نمي تونيم تبريك بگيم.

مریم گفت...

کاش تو کافه های دبی هم سیگار ممنوع بشه تا من هم یه ذره برم تو ترک :)

لیلا: حالشو ببر.

Naghmeh گفت...

mishe ba tarke sigar va negaraniye kam tar too baroun , tavalode ye dokhtar kocholo ro tabrik goft , na?

لیلا: چرا نمیشه نغمه جان، ممنون.

نسیمک گفت...

لیلا ای پارتنر سیگار من، آخه چرا ترک کردی؟!! راستی از وقتی تو رفتی من فقط و فقط 3 بار سیگار کشیدم. باورت میشه؟!!

لیلا: نسیم جونم، آره چرا باورم نشه آخه تو به قول خودت وقتی همو میدیدم میکشیدی فقط. نسیم اینجا خیلی سیگار گرونهههه.