۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه

درد...

بعضی دوستها تاریخ مصرف دارند. یعنی خودشان انگار دلشان میخواهد موقتی باشند برای یک مدت محدود. البته آدم نمیداند که اسمش را دوستی باید بگذارد یا چیز دیگر. به هر حال برای همان مدت کوتاه  دو آدم آنقدر نزدیک و صمیمی میشوند که از همه هم و غم هم خبر دارند. داستان زندگی همدیگر را از نزدیک دنبال میکنند. استرسها و نگرانی هر روزه هم رو میدونن.

یک روزی می‌آید که دیگر هیچ حرف مشترکی نیست. نگاهشان به همه چیز انقدر فرق کرده و فاصله فکری و مکانیشان انقدر زیاد شده که دیگر هیچ چیز نیست که درباره‌اش بتوان ساعتها حرف زد، مجادله کرد، خندید و به یاد آورد.
به این نقطه رسیدن خیلی‌ هم اسان نیست. درد خودش را دارد. به هر حال هر دل کندنی درد دارد، کم یا زیاد. اینکه یک واقعه را به خاطره تبدیل کنی درد دارد. دردی که بعدها که بهش فکر میکنی یک لبخند کمرنگ جایش را میگیرد. تمام شدن این دوستیها هم همینطور است.
برای من مدتیست که شروع شده این درد. دوستیهایی اینجا و آنجا دارند به خاطره تبدیل میشوند. از آن دردهاییست که دوست ندارم.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

salam
man ye pesaram ahle karaj
neveshtehat kheyli be delam neshast
ye he3 jaleb
na masalan daman pushidaneta!
na uno nemitunam dark konam ama mitunam befahmamesh
kolan hameye neveshtehat ye qami dare ke az tahe delete
ama ye shur ya nur nemidunam tahe delet dare mige farda barat behtare
faqat mitunam begam jalebi femiran