۱۳۹۱ آبان ۱, دوشنبه

علوم انسانی و اینده شغلیش...

یک واقعیت ترسناک مخصوصا برای کسانی که مثل من رشته‌اشون علوم انسانیه، آینده کاریه. این آینده کاری وقتی بیشتر هراس انگیز میشه که به عنوان کسی که درباره ایران کار میکنی، به هر دلیلی نتونی برای انجام کارهای تحقیقیت به ایران بری. با وجود اینکه رقابت در این رشته به خاطر بازار کار محدود زیاده، کسانی که بتونن برای انجام تحقیق مرتب به ایران برن و اطلاعاتشون درباره زندگی هر روزه و شرایط داخل ایران به روزتر باشه از شرایط بهتری برخوردارن. خوب کسانی این امکان رو دارن که مشکلی برای برگشتن به ایران نداشته باشن. در اطرافم که نگاه میکنم این گروه بیشتر شامل ایرانیان نسل دومی ( یا به قول اینجاییها نسل اولی) میشه که علاوه بر امکان رفت و برگشت به دلیل داشتن هر دو پاسپورت آمریکایی و ایرانی، زبان انگلیسی به عنوان زبان اول رو هم به عنوان یک امتیاز دارند. شاید فارسیشون خوب نباشه ولی رفتن به ایران اولا این امکان رو براشون ایجاب میکنه که تمرین رو داشته باشن، دوم بسیاریشون میتونن دستیار ایرانی داشته باشن که کار ترجمه و جمع آوری اطلاعات لازم رو براشون انجام میده. زبان کاریشون هم که زبان انگلیسیه، احتیاج ندارند به فارسی مطلب بنویسند و منتشر کنند. از نظر مالی به هر حال وضعشون بهتره. اسکالرشیب و فلو شیپهای بیشتری میتونن بگیرن. نگاهی  به نسل جوان اساتید رشته های علوم انسانی اینجا نشون میده که این نسل داره به خوبی عمل میکنه و در گرفتن بیشتر شغلهای مرتبط وضع بهتری داره . خیلی از این افراد حداقل سالی یک بار به ایران میرن. در ضمن این گروه به خاطر اینکه در ایران نبودن و در نتیجه فعالیت خاصی نداشتن مشکل مسائل سیاسی رو هم بسیار کمتر دارند و البته پاسپورت خارجیشون میتونه در آخر به کمکشون بیاد.

در حال حاضر اصلا دیگه مطمئن نیستم که تحصیل در رشته علوم انسانی اگر امکان مسافرت به ایران رو نداشته باشی و امکان رقابت در این بازار رو واقعا عقلانیه انجامش یا نه. اینها برای ایجاد نا امیدی نیست ولی بد نیست واقع گرا باشیم و این مشکلات رو ببینیم واضافه‌اش کنیم به همه مشکلات یک مهاجر.
 


هیچ نظری موجود نیست: