۱۳۹۱ مهر ۱۷, دوشنبه

من «غربزده»؟

چند بار درباره موقعیت و شرایط زنان ایران از نابرابریهای حقوقی تا آزار جنسی گفته باشم از بعضی دوستان و رفیقان اینجا شنیده باشم که در اروپا و آمریکا هم وضع به همین منوال است و به قولی ما را دعوت به سکوت کرده‌اند. برای همین لازم دانستم چند نکته را روشن کنم:

۱‫-‬ اگر گفته میشود در ایران فلان اتفاق میفتد بدین معنی نیست که در بقیه جاهای دنیا نمیفتد. من درباره ایران بیشتر میدانم، موضوع مورد علاقه‌ام ایران است و به قولی نگرانیها و اولویتهای ذهنیم مرتبط با ایران است.
۲-‬ تاکید بیشتر بر روی این قضیه گاهی تا بدانجا پیش میرود که آدم احساس میکند به شعورش توهین شده است. من بعد از ۲۸ سال زندگی در ایران و ۶ سال زندگی در خارج از ایران اینقدر میتوانم بفهمم و درک کنم که میزان خشونتی که هر روز در آن کشور با آن مواجه میشدم را حتی یک بار در خارج از ایران تجربه نکردم. و پای صحبت خیلی از زنان ایرانی اینجا هم که نشسته ام  دیده ام که  نظرات مشابهی دارند. پس با گفتن اینکه اینجا هم شبیه ایران است  در اصل نه تنها تجربه من و خیلی از زنان دیگر را به سخره  میگیرند و وقعی نمینهند بلکه محکوم هم میشویم به ساده انگاری  یا «غربزدگی» - همان لیبلهای قدیمی و کلیشه‌ای که هنوز استفاده میشوند برای ساکت کردن صدای  متفاوت. من از تجربه یک زن مهاجر ایرانی صحبت میکنم که مطمئنم با تجربه زنان اقلیتهای جنسی و مذهبی و قومیتی دیگر متفاوت است.

۳-‬ بعد از سالها درس خواندن و کار کردن در این حوزه دیگر میتوانم بفهمم که قوانین کدام کشورها و فرهنگ حاکم در کجاها بیشتر و بهتر به نفع زنان عمل کرده است و کدامها همچنان اندر خم یک کوچه اند و تبعیضها کجا عمیقترند. حقیقتی است که همه کشورهای دنیا با وضعیت ایده‌آل برای زنان بسیار فاصله دارند ولی برخی از آنها نزدیکترند و برخی از آنها در فاصله‌های نوری با آن قرار دارند.

‫۴-‬ اگر اروپا و آمریکا ملاک ایده‌آل بودن نیست پس چرا به هنگام مقایسه که میشود باز هم این دو در مرکز توجه‌اند؟  اگر اتفاقی و تغییری در اروپا و آمریکا صورت نگرفته و  آنها هنوز به عقیده ایشان در جا میزنند، آیا نباید انتظار بهبود در ایران را داشت؟ این نگاه با آن نگاه اورینتالیستی که دوستان  به شدت از آن تبری میجویند و انتقاد میکنند چه فرقی دارد؟ آیا هر نگاهی که منتقد سنت و تبعیضهای مذهبی و فرهنگی فراوان آن کشور باشد و یا با نگاه «بومی‌گرایی» میانه‌ای نداشته باشد  دست پرورده «غرب » است و هیچ اختیار و استقلالی از خود ندارد و دنباله رو محض آمریکا و اروپاست؟ مثال واضحش جنبش سبز بود که خیلی از این دوستان آن را ساخته دست «غرب» میدانستند و فعالانش را «غربزده» چون احتمالا به عقیده آنان ایرانیهای «جهان سوم» چطور میتوانند خودجوش خواستار دموکراسی شوند.
در برنامه چند روز پیش پرگار هم زنانی که مخالف حجابند توسط خانم آزاده کیان متهم شدند که تحت تاثیر غرب و گفتمان غرب علیه زنان کشورهای خاورمیانه قرار دارند ( دقیقه ۵۰ به بعد را نگاه کنید) و در نتیجه عاملیتی ندارند ولی زنانی که خود حجاب را انتخاب کردند- حالا در دایره جغرافیایی ایران  این انتخاب چگونه اتفاق میفتد جای سوال دارد- این عاملیت را دارند. نگاهی که به نظر من نه تنها سازنده نیست  بلکه هر گونه گفتگوی مسالمت آمیز بین دو گروه را از بین میبرد و ما را به راحتی در دام بومی گرایی و نسبی گرایی فرهنگی میاندازد.

۵-‬ اینکه ما چهره‌ متعادلی از زن ایرانی نشان دهیم و  مجموعه ای از تواناییها و شجاعتها و مقاومتها و مبارزاتش و همچنین  مشکلاتی که هر روزه با آن درگیر است را به تصویر بکشیم بسیار متفاوت است با ساکت شدن درباره مشکلات زنان ایران به اسم اینکه نکند بهانه به دست «غرب» داد  و خوراکی تهیه کرد برای باز تولید نگاه فرودستانه به زنان ایرانی به طور کل و زنان   خاورمیانه ‌ای به طور خاض.  به نظر من ما به عنوان فعالان زنان رسالتمان در هر کجا که هستیم بهبود وضعیت زنان است. در این میان هم باید حواسمان باشد که نه تنها با هر کلیشه‌سازی فرهنگی و قومیتی و مذهبی مبارزه کنیم بلکه با هر نوع سکوتی و سرکوبی به اسم فرهنگ و مذهب و بهانه به دست دشمن دادن هم  مقابله کنیم.