۱۳۸۶ فروردین ۵, یکشنبه

ترس

همیشه از اشتباه کردن، فراموش شدن و تنها موندن میترسم. ولی مثل اینکه هر چی بیشتر بترسی بیشتر دلت میشکنه.

۱۰ نظر:

وارطان گفت...

لینکتون به دوستانم اضافه شد.
روزگار خوش.

me گفت...

موافقم!

مریم یاسمین گفت...

سلام لیلای عزیز
با چند روزتاخیر سال نو را تبریک می گم،امیدوارم همیشه شاد و پیروز باشی

نسیمک گفت...

عزیزم تو بلاگ رولینگ پینگ کردم. لطفاً این دفعه که مطلب جدبد نوشتم، ببین بلاگ رولینگ تو رو نوتیفای میکنه یا نه.

دوست بابا گفت...

آه من ترا فراموشیدم

bahar گفت...

leila aslan natars ke adam az harchi betarse besaresh miyad .in ytajrobeye shakhsiye khodame

محسن گفت...

سلام...اشتباه کردن طبیعیه .فراموش شدن وتنها ماندن هم در مورد شما صدق نمی کنه.این ترس زاییده ذهنه. ....
سال خوبی داشته باشی . عیدت مبارک.

hasty گفت...

dark mikonam!!! H.M

zohreh گفت...

leila jan,
eshtebah kardan yek khositate ensanie, pas azesh nabayd tarsid, balke dars gereft. man bishatr mitarsam ke az eshtebaham dars nagiram, ta inke eshtebah bekonam.
2-farmosh nakon ta farmoosh nashi, pas ba in 2 tarkib, hargez tanha nemimni.

سایه گفت...

شکسپیر در گوشه ای از نمایشنامه هملت از قول«بازیگر دوشس»میگوید:«ترس و عشق زنان حد وسط ندارد،یا هیچ است و یا در منتهای شدت و قوت؛و در همه حال با یکدیگر مساوی هستند...در هرسینه ای که که عشق شدید جای گزیده باشد،کوچمترین شبهه و شکی باعث ایجاد ترس عظیم می شود.»که البته از نظر من این عشق می تواند به یک شخص معین،به شغل مورد علاقه و یا هرگونه دغدغه فکری باشد.

لیلا: خیلی من رو به فکر فرو برد این جمله. نمیدونم شاید چون یه جورایی وصف حاله.