۱۳۸۶ دی ۲۳, یکشنبه

جدایی لعنتی

همیشه دوست داشتم کارهای مثل پیدا کردن خونه، خریدن اسباب و اثاثیه اش، درست کردن دکوراسیونش را با هم انجام بدیم. از فکرش هم لذت میبردم. ولی این فاصله مکانی لعنتی داره یکی یکی آرزوهای کوچیک من رو به باد فنا میده. منم مثل همه گاهی به این آرزوهای کوچیک احتیاج دارم و از داشتنشون لذت میبرم. آخه وقتی رسیدن به اون خواسته های بزرگ خیلی دور از دسترس تنها خوشی من همین خواستن های کوچیکه. که اون ها هم داره یکی یکی به فا... میره.

...

اینم  که هیچوقت خدا پینگ نمیشد امروز که اصلا حال نداریم رفت سر لیست.

۲ نظر:

محسن گفت...

سلام عزيزم
نظرات خيلي قشنگي داري
باور ميكني حرف دلمو گفتي
دوست دارم ميخوام بيشتر باهات اشنا بشم

لیلا: فکر کنم اشتباه گرفتید.

كاوه گفت...

پيداست حسابي حوصله ات سر رفته