۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

....

دانشجوی دکترا بودن مثل حامله شدن است. قبلش کلی شاید ذوقش را داشته باشی. زندگی جدید، هیجان یادگیری. نظریه های دلفریب. ولی روزی میرسد که مثل ماههای آخر بارداری فقط میخواهی زودتر این روزها تمام شود. زودتر این بچه به دنیا بیاید و بروی سراغ زندگیت.(از مادرهای عزیز عذر خواهی میکنم که بعدش برگشتن به زندگی شاید برایشان محال باشد) ولی بعد از دکترا شاید بتوانی به خودت قول بدهی که این آخرین دوره از زندگیت بود که در کلاس درس مینشینی و دیوانه وار کتاب میخوانی به امید اینکه دنیا را از آنچه هست بهتر کنی. بهتر کردن دنیا از طریق دکترا خواندن آن هم در رشته های ما( علوم انسانی) به نظرم من حرفی کاملا بیمایه و بی اعتبار است. برای بهتر کردن دنیا لزومی ندارد دکتر شوی. مشکلات دنیا و مردم دنیا به هیچ جایشان نمیگیرند نظریات تو را که سالها حاصل ماندن در کتابخانه دانشگاه بوده  بدون بودن در خیابان. شاید برای بعضی همه این عمری که برای گرفتن دکترا تلف میکنی فقط به همان عنوانش بیرزد که آن هم من مطمئن نیستم. خلاصه اینکه، قبل از قدم گذاشتن در این وادی خوب فکر کنید. این زندگیتان است که دارید قمار میکنید.
امضا: یک دانشجوی دکترای خسته که چند هفته بیشتر به امتحان جامعش نمانده و لذت و هیجان و تفریح در زندگیش چیزی در مایه های هیجان و تفریح جلبک است.