ان مرد میتوانست پدر من باشد. آن مردی که امروز خودش را آتش زد میتوانست پدر من باشد ۱۳ سال پیش. من میتوانستم دختر ۲۰ ساله این مرد باشم وقتی که پدرش با هزاران ترس و نگرانی از امروز و امید برای آینده کوله بارش را میبندد ولی در لحظهای که میبیند همه آن امید در حال فنا شدن است چارهای جز خود سوزی نمیبیند ( میگویند خود سوزی یکی از شدیدترین اشکال اعتراض است). ولی من به فرزندان آن مرد فکر میکنم که در غربت و تنهایی، مصیبت تصمیم پدر را تا آخرعمر بر شانههایشان، دلشان، روحشان حس خواهند کرد. ضربهها و سختیهای خانوادههای پناهندگان بدون این مصیبتها خود حکایتی است دردآور و غم انگیز. ماورای توانایی من است که تصور کنم اگر پدرم به جای تصمیم برای ماندن و زندگی کردن تصمیم میگرفت خودش را آتش بزند، چه بر سر ما میآمد. شاید نجات پیدا میکردم. حتما بچه های این مرد هم نجات خواهند یافت ولی به چه قیمتی و با چه امید دیگری؟